بازهم یاد تو و یاد پریشان حالی
درد دل با که کنم باز دگر
نیستی در بر من

شام ها صبح شد و باز غروب
یاد آن خاطره ها در دل من
هست هنوز

می گریزم همه جا سرگردان
خسته ام من خسته
گویی ام پا تاسر
آینه باز شدم
عکس تو را
می کنم منعکس و صحبت غیری جویم

و عیان می بینم
آنچه در لحظه ی اول همه چون قصری بود
کاغذی بود و فریب
کلبه ی پوشالی

وای وای آن همه شیدایی من
آن همه باکره گی احساس
آن همه شور و غزل
آن همه شعر و کلام
که به پای گل مصنوعی آن عاشق بی قلب و دغل
همه از دستم رفت

من همه پوچ شدم,
نه دگر شعری هست
نه دگر معشوقی
و هنوز
گاهگاهی همه ی کلبه ی پوشالی آن عشق تو را
به تمسخر, به دریغ
نظری می فکنم

وای, از آن همه حس
وای, از آن همه شعر
وای, از آن همه عشق
وای, از باکره گی

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار