با زیباترین گوشوارهایم
در میان یک یک درخت ها ی به بار نشسته
و در میان شاخه های انبوه
و میوه های ریز سرخ
بر بالای نردبام های تکیه زده بر شاخه ها
از میان تمام زنان و مردان بالای پلکان
تنها اسم تو را فریاد می زنم
تو را می یابم
غافل
شیفته, زیر تلالو خورشید
میان سرخ رویان دلپذیر
که در مشت می فشاری شان با اشتیاق
و با ولع به دندان شان می گزی
صد صد..

فریاد می کنم
از چه رو فراموشم کرده ای؟
گوشوارهای سرخم را بنگر
زیباست…
——————–
این چرت و پرت های این بالا یعنی این که دیروز رفتیم با گل آقا و دوستان به گیلاس و آلبالو چینی. گل آقا رفت بالای نردبون!! که گیلاس و آلبالوی بیشتر بچینه. من رفتم گیلاس و آلبالوی به هم پیوسته پیدا کنم آویزون گوش هام کنم که گوشواره درست شه!! برگشتم گل آقا رو گمش کرده بودم. یه عالمه چرخیدم و بالای همه ی نردبون ها رو نگاه کردم تا آخر سر پیداش کردم. داشت دولپی گیلاس می خورد و سبد رو هم پر می کرد. بهش گفتم گوشواره هام رو نگاه کن!!!!
همین..

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پیوست: به پیشنهاد هاله عزیز این قسمت به شعر اضافه شد:

که در مشت می فشاری شان با اشتیاق
و با ولع به دندان شان می گزی
صد صد..