همه چيز گم شده است
همه چيز را از ياد برده ام
و ذهنم پر از خالي است

منطق استفراغ مي كنم
و بيهوده در كوچه هاي تاريك بي احساس آدم ها
به دنبال مفاهيم فراموش شده ي عاشقي مي گردم

و باز سعي مي كنم, سعي مي كنم, بي ثمر
تا احساس مرده را اثبات كنم

كوچه هاي باريك احساس,
و بن بست هاي تنگ عاشقي
تاريكند
من سرتا پاي تو را
پي آن چراغي كه دست هاي من از آن تهي شده
باز دوباره جستجو مي كنم

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار