نيم پرده:
صحنه: كافه ترياي طبقه ي پايين شركت معظم. ملتين در حال خريد خوراكي, مارتين و ژوليت و كتي دور يك ميز سه نفره مشغول صرف نهار و قهوه ي بعد از نهار..

مارتين: خوب ديگه. من بيشتر از اين نمي تونم براي نهار بمونم. ساعت يك و نيمه و من بايد دو از شركت برم بيرون كه خونه بخرم.

كتي: من هم بايد حداكثر ساعت ۵ بعد از ظهر برم چون شب بايد برم كنسرت.

ژوليت: من هم عصر وقت دكتر دارم و ساعت ۴ بايد برم.

———-
نيم پرده:
صحنه: يك سالن بزرك پر از كامپيوتر, اتاق شيشه اي. يك عالمه دستگاه هاي عريض و طويل از پشت شيشه ها پيداست. گبويه گاي مهربان دانشمند پشت يك laptop نشسته, با دقت تايپ مي كند و دو كتاب قطور را ورق مي زند و يادداشت برمي دارد. كتي بالاي سر گبويه گا ي مهربان دانشمند(مدير پروژه ي گروه چهارم تيم آقا جيمي ) قدم رو مي رود. زمان ساعت ۲ بعد از ظهر روز سه شنبه.

كتي: دهه. گبويه گا جان. اين كتابها چي هستند؟
گبويه گا: تاريخ خداشناسي و تاريخ دين مسيحيت!!!
كتي:!!!!!!$%#،
گبويه گا: من دارم در رشته ي الهيات (!!!) فوق ليسانس مي گيرم. دارم اينجا مقاله مي نويسم!!!
كتي: آخ.. گبويه گا جان من كرم اين بحث ها رو دارم.
گبويه گا: من هم عاشق اين بحث ها هستم. هفته اي يه بار قرار بگذاريم يك ساعت در اين مورد بحث كنيم.
كتي: عاليه.
گبويه گا: جيمز (همون جيمز دانا) اصلا خدا رو قبول نداره و خيلي با همديگه بحث كرديم.
كتي: اين بار من هم مي خوام در بحث هاتون حضور داشته باشم.
گبويه گا: حتما.. يه قرار هفتگي مي گذاريم.
كتي: :))
—————————————————
دست جيمي درد نكنه با اين استخدام كردنش!!!!!!!
اگه ديدين محصولات ما به جاي كار كردن عربي مي رقصن دليلش همينه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار