من و گل آقا هر دو خسته و کوفته آمدیم خانه. توی ظرفشویی پر از ظرفه و شام هم نداریم و می خاهیم هم بریم سینما. حالا فکر می کنین چه اتفاقی افتاد؟ هیچی گل آقا به من گفت تو نمی خاد کاری بکنی. بشین و بلاگت رو بنویس. من هم شام درست می کنم (جغوربغور داریم) و ظرفها رو می شورم.
شوهر به این گلی کی دیده؟
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار