یه آقای پاکستانی به نام “قیصر” همکار منه که حدود 45 سالشه و خیلی آدم خوبیه. همیشه وقتی من رو می بینه یا میاد سر میزم یا من رو می بره سر میز خودش و حدود 45 دقیقه تا یک ساعت در مورد پاکستان و ایران و پرویز مشرف و خامنه ای و وضعیت منطقه و آب و هوای فلوریدا و خلبانی و آبگوشت و ادویه های غذا حرف می زنیم. ده تا عکس هم از دختر 16 ماهه اش داره که هر دفعه که می رم سر میزش همون ها رو دوباره برای من ایمیل می کندشون!!!

بامزه وقتیه که یکی دیگه از همکار ها بهمون می رسه یا مثلا نهار رو داریم با همدیگه و با یکی یا چند تا از همکار ها می خوریم. شروع می کنه دقیقا این مونولوگ رو بدون کوچکترین تغییری بازگو کردن:
کتی و من همسایه هستیم. هه هه هه هه.. منظورم اینه که کشورهامون همسایه ی همدیگه هستند. کتی ایرانیه و من پاکستانی. مرز خیلی وسیعی هم با هم داریم(!!!). زن های ایرانی خیلی خوشگل هستند. خیلی هاشون هم زن مردهای پاکستانی هستند.

و همیشه من رو یاد این جمله ی مشقاسم می اندازه که می گفت: غیاث آبادی ها خیلی مردانگی دارند. زن های قم و اراک و گاهی هم زنهای تهران می میرند که بشن زن مردهای غیاث آباد…

و دقیقا به اینجای حرفش که می رسه از من تایید می خواد.
?.Kathy, ain’t I right

ولله خانم ها و آقایون, من که تا به حال هیچ زن ایرانی رو ندیدم که زن مرد پاکستانی شده باشه. شما اگه دیده این بگین که من هر بار که “باید” ایشون رو تایید کنم اینقدر با عذاب وجدان این کار رو نکنم. ولله بالله به خدا من تا بحال از این خیلی زن های ایرانی که عاشق مردهای پاکستانی می شند یه دونه شون رو هم ندیده ام. در گل بودن این همکار مهربون من شکی نیست. اما من زن ایرانی ای که به نکاح مرد پاکستانی در اومده باشه ندیده ام.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار