امید جانم ز سفر باز آمد….

دخترک مسافر, خیلی دلم برات تنگ شده بود.

بریم با هم قهوه بخوریم, شعر بخونیم, آواز بخونیم, تا صبح بیدار بشینیم, نامه برام جعل کنی, یواشکی سیگار بکشم!!!, بری خرید!, از خریت هامون (بلانسبت آقا خره) بگیم و بخندیم, شوهرامون رو ذله کنیم اینقده که تا صبح بیدار می شینیم (چه کیفی), پشت سر عالم و آدم حرف بزنیم (نه وبلاگی ها ها), قلیون بکشیم, توی سطل آشغال گل سرخ پیدا کنیم, به همدیگه بخندیم, با همدیگه بخندیم, همه رو بخندونیم.

واه که خوش اخلاقی چه کیفی داره. خنده چه حالی میده.
همسفر رو بگو که به قول بعضی ها “مسافر سیک” شده بوده. خیلی گلین جفتتون.
بترکه چشم حسودا.
واه واه, چه تحویلت گرفتم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار