فوران تب, هذیان, کلام
راهبه ای جوان پا به عرصه ی وجود گذاشته
همه ی دنیایش را تارک شده
و می تهذیبد, می پالاید روحش را
به پای همه ی دنیایی که باید به انتهای پاکی
به نهایت آرامش برسد
صداقت و پاکی
پایکوبی آغازیده اند
بر بالین یک خودخواهی محتضر
بر بستر یک خود،
،خود در حال احتضار
نوشدارو کاش
دمی پس از مرگ فرارسد

نشان سرزمین فراموشی را
به قیمت جان باید خرید.
،تنها چاره ی این عذاب ابدی
پاکدشت فراموشی است

نشان سرزمین فراموشی ها کجاست؟

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار.