نمي دونم از خبر مرگش خوشحال بشم, ناراحت بشم, شادي كنم,‌عزاداري كنم.
ياد اون زمان هايي مي افتم كه اسمش به تن همه لرزه مي انداخت.
ياد تمام كساني مي افتم كه بدون محاكمه اعدام شدند.
ياد هويدا مي افتم كه تير خلاص رو چه راحت توي مغزش شليك كردند.
ياد اين مي افتم كه با اين كه ۵ سال بيشتر نداشتم,‌امااز اسمش هراس داشتم. به خوبي يادمه.
وقتي دستت رو به خون كسي آلوده كردي, با دليل يا بي دليل, مستحق شديد ترين مجازات ها هستي.
چيزي رو از كسي گرفته اي كه هيچ وقت خودت بهش نداده بودي.
چطور مي شه در مورد گرفتن جون كسي اينقدر راحت و آسون تصميم گيري و عمل كرد.
ياد خيلي چيزهاي ديگه مي افتم كه مي ترسم بنويسم. واقعا هنوز مي ترسم بنويسم.
ياد وقتي مي افتم كه گفتن مريض شده و بعضي ها هم مي گفتند به دليل جنايت هايي كه كرده عذاب وجدان شديدي گرفته.
آيا خداوند و جهان ديگري وجود داره؟ آيا دنيايي وجود داره كه عملي رو كه انجام داده اي به عينه و بي پرده ببيني و همون احساس رو كه در ديگران ايجاد كرده اي در خودت حس كني؟
اگه وجود داشته باشه بينوا خلخالي بدبخت.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار