سلام
من برگشتم.
فكر مي كردم خيلي طاقت نيارم.
برگشتم كه از دوستان خيلي خيلي خوبي كه گل آقامون رو تنها نگذاشتند تشكر كنم.
شبي كه گل اقا اون نوشته رو نوشت, به هر دليلي, باعث شد يه بار ديگه دوست هامون رو كشف كنيم. دوستي هامون رو قدرداني كنيم.
طي يك ساعت ۵ نفر سراسيمه بهمون تلفن زدند و همه گفتن كه مي خوان بيان پيشمون.
به همه اطمينان داديم كه چيزي نيست و اين فقط يه داستانه.
بعضي ها هم كه يه كم دورتر بودن ايميل فرستادن كه حسابي كيف كرديم.
گل آقا گفته كه ديگه نمي نويسه. اما من برگشتم و فكر مي كنم به غير از زمان هايي كه يه كم به خودم استراحت بدم, هميشه بنويسم.
من مي نويسم چون مي خوام به همه بگم كه چقدر دوستشون دارم. چون فكر مي كنم ما همه هميشه به كمك احتياج داريم و من دوست دارم به كساني كه دوستشون دارم تا هر جايي كه بتونم كمك كنم.
فكر مي كنم مسئوليت دارم دونسته ها و خوشبختي هام رو به اشتراك بگذارم.
من خيلي خوشبختم. من خيلي خوشبختم.
يه عالمه بوس براي همه تون.
واقعا متشكريم.
دوستتون دارم, خوش بگذره , به اميد ديدار