این خانومه هم یه دوست خیلی قدیمی است که ابتدای آشنایی با وبلاگها شناختمش.
وقتی وبلاگ نویسی رو شروع کردم بهش نگفتم که دارم وبلاگ می نویسم. اما نمی دونم چطوری پیدام کرده و برام توی مطلب دوتا پایین ترم کامنت گذاشته و پرسیده که آیا به یاد دارمش.
معلومه سلطان بانو خانم گل رو که خیلی قشنگ می رقصه و همیلتون زندگی می کنه و ساز می زده و خیلی قشنگ می نویسه رو خوب خوب یادم میاد.
خیلی هم دوستش دارم. گاهی هم بهش حسودی می کنم که چطور اینقده قشنگ می نویسه و چطور اینقده قشنگ می رقصه.
سلطان بانو خانم, یادته یه بار بهم گفتی اگه ازدواج کنی وبلاگ نویسی رو می گذاری کنار؟ به نظرم هنوز ازدواج نکرده باشی!!
وضع رقصت چطوره؟
وبلاگت رو نگاه کردم و دنبال آدرس ایمیل ات می گشتم که پیدا نکردم. اینجا برات توی وبلاگ خودم نوشتم.
متاسفانه آدرست رو توی ایمیل هام هم پیدا نکردم. این گل آقامون از اون موقعی که من و تو با هم گپ می زدیم تا حالا یکی دوبار کامپیوتر رو به هم ریخته و همه چی از توی کامپیوتر گم شده.
هر جا هستی بهت خیلی خیلی خوش بگذره عزیزم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار