من برای تو مفهومی تازه می جویم
منتظر شنیدن تعریف تازه ی بودنت هستم
آنطور که می خواهی
آنطور که هستی
از بین لبانت
و از لابلای انگشتان توانایت.
در بیت نگنجیدی
وزن نگرفتی
قافیه ای برایت پیدا نکردم
گفتی مفهوم نو
در شعر نو جا میگیرد
در شعر سپید
نوبت آن رسید
که عاشق شوم
به معشوقی که هیچ شکل نمی پذیرد
به معشوقی که مرا نمی بیند
و باید ستایش شود
عاشق معشوقه ام شده ام؟
یا دل به عشق سپرده ام؟