یه سری برنامه های تلویزیونی در کانادا با ایده های متفاوت هست که به نام “realtyTV” نامگذلری می شن.
به نظر من که خیلی سرکاری هستن و کمتر هم پیش میاد که نگاه کنم.
در این دسته برنامه ها, از بین مردم عادی کسانی میان و طبق روند و موضوع برنامه, این برنامه رو اجرا می کنند.من خیلی اوقات به این موضوع فکر می کنم که آیا من می تونم یه زمان برم و توی یکی از این برنامه ها نقش ایفا کنم.
مثلا در یه سری برنامه 20 قسمتی فرضا یه دختر خانم باید از بین 25 نفر آقا پسر, همسر خودش رو انتخاب بکنه یا برعکس. هر چی فکر می کنم می بینم آخه چطور می شه از بین 25 نفر در طول 20 برنامه یه نفر رو انتخاب کرد. در طول این 20 برنامه هر بازی که بگی می تونی سر ملت در بیاری. می تونی از 25 نفر مقابلت کادوهایی بگیری (چه کیفی می ده) و ببینی که هر کدوم چه کادویی بهت می دن.( من مسلما عاشق طلا یا ماشین هستم و با کادویی که صرفا ارزش معنوی داشته باشه میونه ای ندارم). می تونی همه شون رو ماچ کنی و ببینی کدوم یکی بهتر از بقیه ماچت می کنه. می تونی باهاشون بری برقصی و ببینی که کدوم یکی با تو هماهنگ تره. می تونی با همه شون رابطه جنسی داشته باشی و ببینی کدوم یکی رو ترجیح می دی (این قسمتش معمولا توی تلویزیون نشون داده نمی شه. صبح روز بعدش فیلمبرداری می شه وشب قبلش, اما در بعضی از سریال ها بعدش ویرایش بدون سانسور بیرون میاد که می شه از بیرون تهیه کرد و اگه خیلی کنجکاو باشین ببینین که این بی تربیت ها شب رو چکارها کرده اند). می تونی همه آقایون رو با همدیگه ولشون کنی و یه عالمه هم الکل بگذاری دم دستشون و ببینی که آخر سر کدومشون عاقل و معقول می مونه.( این به نظر من از اساسی ترین آزمایشات قبل از ازدواجه. مردی که مست کنه من رو متنفر می کنه.)
حالا من هر چی فکر می کنم می بینم که می شه از 25 نفر در طول 20 هفته کادو گرفت. می شه 25 نفر رو در طول 20 هفته ماچ کرد, می شه با 25 نفر در طول 20 هفته رابطه جنسی داشت(ببخشید ها اما این وبلاگ خواننده ای که جریان رو ندونه نداره), می شه با 25 نفر در طول 20 هفته رقصید و بهش گفت قربونت برم. اما این که چطوری آدم بتونه روحش رو با 25 نفر در طول 20 هفته (شاید هم کمتر یا بیشتر) هماهنگ بکنه, این اون قسمتی است که من نمی فهمم. تازه رفتار آدم ها در چنین شرایطی خیلی خیلی فرق می کنه.
اونوقت یادم می افته که دخترها-به خصوص در جوامع مذهبی- چطور احمقانه باید ازدواج می کردند و باید ازدواج بکنند. یاد این می افتم که این دختریا پسری که میاد توی این برنامه و اینطور برای زندگی آینده اش تصمیم می گیره از اون دخترهایی که من می شناسم بسیار هم خوشبخت تره و قدرت تصمیم گیری و انتخاب بیشتری داره.
آخه این رسم و رسوم احمقانه چیه؟ چرا اگه دختری از خانواده سنتی و غیرتی با پسری دوست بشه و رابطه داشته باشه باید گاهی چنین مجازات های سختی رو به خانواده و جامعه پس بده. چرا باید بزرگترین و مهم ترین رابطه زندگی آدم توسط دیگران تصمیم گیری و دیکته بشه. یه قدم دیگه برم جلو که جیغ همه رو در بیارم؟ چرا نمی پذیریم که یکی از مهم ترین بخش های ازدواج که بخش جنسی اون هست نباید قبل از ازدواج با طرف مقابل امتحان بشه که ببینیم جواب می ده یا نه.
بابا بعد از ازدواج قراره یه عمری نزدیکترین آدم همدیگه باشیم. قراره حتی بعد از مردن و توی دنیای دیگه هم زن و شوهر با هم باشند. آخه چطور ما به خودمون اجازه می دیم دخترها و پسرهامون رو اینقدر احمقانه به خونه بخت بفرستیم؟
نمی گم تضمینی هست که اگه هر کسی طبق استاندارد من ازدواج بکنه حتما خوشبخت بشه, یا نمی گم تضمینی هست که هر کسی یه ازدواج سنتی بکنه بدبخت بشه. نه, ازدواج اومد نیومد داره. ممکنه با همه تمهیدات قبلی خیلی خوب بشه یا خیلی بد بشه. اما به طور کلی وقتی یه رابطه اینقدر در زندگی آدم مهم خواهد بود, آخه چطور بشر می پذیره که به همین راحتی با یه نفر شروعش کنه یا کسی رو مجبور کنه که به همین راحتی با یه نفر زندگی ش رو تقسیم کنه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار