انگار که من نه یک وجود که فقط قسمتی از وجودی هستم. انگار که همیشه یک تکه یا چند تکه از وجودم نیست. انگار که هر چه بیشتر دوستانم پیشم هستند وجودم کامل تر است. انگار چیزی رو یاد نگرفته ام اگر یاد ندهم. انگار زندگی نمی کنم اگر مورد عشق ورزی نباشم. انگار قلبم نیاز نامتناهی به عشق ورزی دارد.
انگار جدا دارم از نو متولد می شوم.
انگار دارم شاعری می شوم با شعرهایی از تمام دنیا, اشعار ریاضی, اشعار گیتار, اشعار رقص, اشعار آواز, اشعار گردگیری, اشعار آشپزی, اشعار زبان های خارجی, اشعار تکنولوژی مدرن… انگار دنیا برای من نو می شود.
.
.
انگار خداوند باید به گل آقای بی گناه ما کمک کند. حتی تکنولوژی bluetooth رو به شکل اشعاری دلپسند و موزون می بینم.
دنیا چرا انقدر عوض شده.
ببینم یکی به من بگه نشونه های از دست دادن عقل چیه؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار