از دردناک‌ترین عکس‌هایی‌ که دیدم، عکس پسرک محکوم به اعدام بود، که رو شونه جلادش گریه میکرد. انگار غیر از اون پناهی نداشت. گاهی یادش میفتم.

هول هستم کارهایی‌ که باید انجام بشند رو انجام بدم. دیروز که همه هجوم آورده بودند توی سرم یاد یک روشی‌ افتادم که خیلی‌ به کار میبستم: یکی‌ یکی‌، تمرکز کن فقط رو یک دونه، انگار که غیر از اون کار دیگه‌ای توی دنیا نیست؛ مهم نیست کار کوچیک هست یا بزرگ. انجامش بده، برو سراغ بعدی. دارم این روش رو دوباره به کار میبندم.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار