خبر خوب این که انرژی قبل از حاملگی‌ بهم برگشته، شاید حتا بیشتر هم شده. (چرتینکوف عزیز، به حرفهات ایمان داشتم، بیشتر هم ایمان پیدا کردم).

از حدود پنج صبح که بیدار میشم یکریز دور خودم می‌چرخم و کار می‌کنم تا حدود یازده شب که می‌خوابم. چون کمک دارم، -گوش شیطون کر- به خوبی‌ به کار های جانبی مثل مطالعه و مرتب کردن خونه هم میرسم. دوره حاملگی‌ حال نداشتم حتی از جام تکون بخورم، چه برسه به این که کار کنم! 

در امر بچه داری هر روز افق‌های جدید رو کشف می‌کنم. من که تا قبل از تولد این دختر، از نوزاد وحشت داشتم، حالا با یه دست این فسقلی هیجده روزه رو بغل می‌کنم و با دست دیگه لباسش و از سرش در میارم!

فردا مصاحبه دارم برای یه دیپلما که از پاییز شروع میشه. برام خیلی‌ مهمه، امیدوارم که پذیرفته بشم. امیدوارم که مصاحبه فقط فرمالیته باشه.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار