عرض شود به حضور انورتون که اگه همون پنج روز پیش که خدمتتون عرض کردم جرات کرده بودم و سهام اپل رو short sell کرده بودم یا put option خریده بودم دیروز روی هر سهم پونصد دلاری پنجاه دلار سود کرده بودم!!

امروز اگه پول و پله و امکانات داشتم option ریم رو ابتیاع می کردم. اگه سیستم عامل جدید خوب از آب در بیاد سهام تا دو سه هفته دیگه بالا می ره و اگه بد از آب در بیاد خوب سرمایه ای که باهاش option رو خریدم از دست می ره.
روش بعدی برای کاهش ضرر خرید همزمان call option و put option هست. بحث مفصلی است. اغلب شرکت های بزرگ برای جلوگیری از ضررهای میلیونی و میلیاردی از این روش استفاده می کنند.

کودک انقلابی درون من در حال جنبش است. به گمونم یا جاش تنگ شده یا خلقش.
انرژی ام کمی بیشتر شده. کمی نگران روزهای بعد از سزارین و خود سزارین هستم. به هر حال اتفاقی است که تا به حال برام نیفتاده! اما چاره ای نیست.
به نظر میاد بچه به هر حال یه جایی رو پاره می کنه تا بیاد بیرون. حالا در حال حاضر انتخاب با مادر محترم است که بین عضو شریف و شکم انتخاب کنه که کدوم پاره بشه!!!
اینجور که من دیده ام در هر دو مورد تجربه ی خوب بوده و تجربه ی بد هم بوده. لااقل از ده پونزده نفر (مادر یا همسرش) برای هر مدل مصاحبه کرده ام. در نهایت به نتیجه رسیده ام که قابل پیش بینی نیست. با هر کدوم که از نظر فکری راحت تری جلو بری بهتره.
بنابراین بر خلاف بسیاری از مردم طرفدار سرسخت هیچ کدوم نیستم. بلکه فقط و فقط می گم با هر کدوم حس راحتی بیشتر می کنید همون رو انتخاب کنید.

رفته بودیم رستوران. خانوم گارسن اومد بالای سر میز که سفارش غذا بگیره. مال اروپای شرقی بود. دید که حامله هستم. بهم گفت تا قبل از زایمانش هرگز فکر نمی کرده که زن یا یه انسان می تونه اونقدر درد زیاد رو تحمل کنه. می گفت دردش فرای تصور آدمه. بهش گفتم سزارین می کنم. گفت وای…من بچه ی اولم طبیعی بود. دومی سزارین. برای سزارین باید بخیه ها رو بکشی آخر سر و تازه چهار هفته هم طول می کشه تا برسی سر جای اولت.
کلا بعضی ها خداوند روحیه دادن هستند!!!

در کل طول حاملگی دنبال تقدس زن حامله گشتم یا قسمت enjoy your pregnancy! حالا می خوان بگن بچه دار شدن خوبه یه حرف دیگه است. اما آخه زن حامله که یا توی سوراخ دستشویی داره (گلاب به روتون) استفراغ می کنه یا عق می زنه یا عین نون تافتون ولو می شه اینور و اونور یا باد می کنه و صورتش لک میاره یا بواسیر می گیره و نمی تونه با خیال راحت بشینه یا حتی غش می کنه یا به نفس نفس می افته و آخر سر هم از درد زایمان اونقدر نعره می کشه تا بچه یه جایی رو بشکافه و سرک بکشه بیرون….دیگه تقدسش به چیه؟!! یا بخش لذت بردنش چیه؟!
قبول که جهت ادامه ی بقا ملت باید بچه دار بشند و عاشق بچه بشند. مسلما من هم می شم. همین الانش هم اگه تکونش کم و زیاد بشه نگران می شم که چه اتفاقی اون تو افتاده. ولی تو رو به تمام مقدسات عالم و به همون تقدس زن حامله قسم اینقدر احساسی محض با جریان برخورد نکنید. کمی هم واقع بین باشید. 

پیشنهاد می کنم به خداوندگار عالم که یه بخش ترانسپارنت در شکم مادر بگذاره که بشه راحت و بی هیچ دم و دستگاهی بچه رو رصد کرد نگرانی های آدم کمتره.

توی وبلاگ یه نفر که گربه داره خوندم که گربه حامله شده بوده و موقع زایمان مشکل پیدا کرده و نتونسته چهار تا توله رو طبیعی دنیا بیاره. بنابراین می برندش دامپزشکی و بچه ها رو با سزارین بیرون می کشند. دامپزشک به این دختر خانوم صاحب گربه ها می گه که گربه چون سزارین شده و درد زایمان بیرون اومدن بچه ها رو نکشیده ممکنه حس مادری نداشته باشه و به بچه ها شیر نده.
طبیعت واقعا جالبه. درد زایمان برای ادامه ی بقا.

اصولا در دوران حاملگی چیزهایی رو یاد گرفتم و متوجه شدم, که به اندازه ی یک عمر تجربه ارزش داشت. مهم تر از همه این که فهمیدم آدم اگه مواظب خودش نباشه چه به سرش میاد وقتی به پنجاه سال و شصت سال و هفتاد سال و بالاتر می رسه. مسلما یکی از اهداف زندگی ام این خواهد بود که خیلی خیلی از خودم مراقبت کنم. تن سالم رو برای بیست و پنج سال سی سال آینده و ترجیحا تا زمانی که زنده هستم نیاز دارم.

تجربه ی شخصی من از حاملگی…نه تقدسی درش دیدم و نه لذت بردنی. اما تجربه ای است بسیار جالب. می شه ازش در مورد طبیعت و راز بقا و غریزه و پدیده ی رشد و یک تحول و تحلیل رفتن و (انشالله) دوباره احیا شدن بسیار یاد گرفت.

می شه به بهانه بچه بسیاری کارها رو کرد یا نکرد. اصولا به نظر میاد گاهی اوقات آدم ها کارهایی که می خواسته اند بکنند یا نمی خواسته اند بکنند را به شکلی به بهانه ی بچه توجیه می کنند.
کاندیداهای بنده لیست زیر است: چون بچه به آینده ی تضمین شده نیاز دارد و مادر موفق و تحصیلکرده همیشه الگوی کودک است بنده از همین الان اعلام می کنم بسیار سختکوشانه در جهت تمام کردن درسم و مطالعاتم و موفقیت های کاری خودم و همسرم تلاش خستگی ناپذیر خواهم کرد!
و چون دوست دارم بچه دنیا رو بگرده وقتی کمی بزرگتر شد می خوام ببرمش اطراف و اکناف این کره خاکی جهت گشت و گذار!
نه که فکر کنین حتی یه ذره هم به خاطر خودمه ها…فقط به خاطر بچه!!!

از شوخی گذشته نمی دونم قدرت ریسکی که پیدا کرده ام نتیجه ی بچه دار شدنه یا اصولا به هر حال به وجود می اومده!
مهم هم نیست البته. مهم فقط تمام چیزهایی هست که طی این پروسه یاد گرفتم و فهمیدم. همین و بس.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار