یه مساله ی حاملگی, شب بیدار شدن هاش هست. یه مساله ی دیگه , بیشتر خواب دیدن هاش.
این یکی دو هفته اخیر, اغلب غلت که می زنم از خواب بیدار می شم. در طول شب معمولا یک مرتبه هم گلاب به روتون باید برم دستشویی. علاوه بر اون, به خاطر این که باید تمام مدت به پهلو بخوابم کمرم کمی درد می گیره و گاهی باید پنج تا ده دقیقه ای نشسته به بالش تکیه بدم که کمرم آروم بشه.
بیشتر از قبل خواب می بینم. دیشب خواب اوباما و کمپین انتخاباتی اش رو هم میون مابقی خواب ها دیدم!!! ملت یه شعر خیلی مودبانه براش خوندند و گفتند که تاییدش نمی کنند. طفلی دمغ شد. بعد هم شورش یه عده ای بود که توی خواب من شبیه مسلمون های افراطی بودند.

به هر حال….به نظر میاد هر دوی این پدیده ها به هم مربوط باشه. چون در زمان حاملگی آدم به طور متناوب بیدار می شه (حالا گیریم که مثل من سریع و ایکی ثانیه باز خوابش ببره) خواب رو بیشتر به یاد میاره یا این که خواب های بیشتری رو به یاد میاره.

تنها مشکلش زمانیه که روز بعد, از صبح تا شب , اولش آدم سر کار باشه و بعد سر کلاس..و نوشیدنی های کافیین دار هم نتونه (یا حالا نخواد) که بخوره. حساب بچه دارهای حامله هم که روشنه. خودشون واردند حتما!!

اصولا به نظر میاد یکی از مباحث مهم حاملگی و بچه داری , شب نخوابی است. ناراضی نیستم. یکی از غیر منتظره هایی ست که از موفق پشت سر گذاشتن اش بهم حس رضایت شخصی دست می ده!

تنها بخشی از حاملگی که بد فرم بهم غلبه کرد هشت هفته ی ماه های دوم و سوم بود زمانی که هورمون ها پدرم رو با خستگی و سرگیجه و سردرد و گیجی و حالت تهوع سوزوندند. در دنیا اگه یه حریف قدر باشه همین هورمونه.

و…اگه از جمله آدم هایی هستید که به شدت نگران سالم بودن بچه هستین (از روی خودخواهی یا از روی حس مسوولیت در برابر موجودی که شماها مسوول به وجود اومدنش هستین نه خود از همه جا بی خبرش) با من به شدت همدرد هستید.

همین دیگه. تجربه های سینه به سینه ی دوران بارداری است. اگه روزی روزگاری گذار یه حامله ی دیگه به این وبسایت بیفته.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار