یه چیزایی رو آدم مدت ها ازشون می ترسه. بعد که باهاشون روبرو می شه می بینه چقدر کوچک بودند. آدم یادش می ره در پس سال ها خودش بزرگ شده و رشد کرده. اما اون چیزی که آدم رو می ترسونده همونقدری مونده.
کی می گه بده که سن آدم بالا بره؟ من هر چی بزرگتر شدم خوشبخت تر شدم!
—-

مسافرت کاری از مزخرفترین چیزهای دنیاست. خوبه که آدم میره آدم های دیگه رو می بینه. کار جدید می کنه. مسوولیت ها پای خودشه. ولی یه جایی موندن وفتی کاری به عهده ات هست که باید در زمان محدود و بدون دسترسی به تمام امکانات موجودی که معمولا توی خونه و محل کارت دم دستته مزخرفه.
خلاصه که مسافرت تفریحی عالیه اما مسافرت کاری…همچین چنگی به دل نمی زنه. حالا می خواد وگاس باشه یا سولقون دره.

کتاب تابستون به پاییز کشیده شد. وسطش مجبور شدم یه امتحان بدم. یه درس زبان فرانسه گرفتم و یه کتاب فسقلی رو هم شروع کردم. همه ی اینها باعث شدند کتابه به جای سه ماه شش ماه طول بکشه. خیال دارم کتابه رو تا آخر ماه نوامبر تمومش کنم بلکه ماه دسامبر یکی دیگه رو شروع کنم.
بزرگترین انگیزه برای تموم کردن کتاب فعلی شوق شروع کردن کتاب جدیده!

کتاب فعلی از جالب ترین کتاب هایی بودکه در زندگیم خوندم البته. تاریخچه ی معاصر غول های صنعت مخابرات و رسانه های عمومی در آمریکا. شاهکاریه در نوع خودش.
دردناکترین قسمتش اینه که (لااقل در سیصد صفحه ی اول از) چهارصد صفحه کتاب فقط اسم یکی دو تا زن هست که اون هم یکی شون معروفترین هنرپیشه ی دهه ی بیسته. تاریخ رو مسلما مردها ساخته اند و نوشته اند و البته حسابی پا روی سر زن ها گذاشته اند. اصولا خداوندگار عالم معلوم نیست چه پدرکشتگی بزرگی با زن ها داشته.

گمونم پیشنهاد بی شرمانه اش رو حوا رد کرده. مار و سیب و اینها هم همه داستانه.
زنها هر چی می کشند از پاکدامنی ننه حواست و ستمگری خدا و مردها علاوه بر  مظلومیت بی نهایت خودشون!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار