این تصویر آخر هفته ی آینده در سانفرانسیسکو با دو روز کامل استراحت فقط برای کتاب خواندن در یک اتاق هتل یا کافی شاپ و بار و قدم زدن عالی است. این یعنی نهایت چیزی که ممکن است این یکی دو هفته نیاز داشته باشم.
—-

از زیباترین مناطقی که در زندگی ام دیده ام جنوب فرانسه است. زندگی یک شکل دیگری ست. تجسم بهشت است روی کره ی زمین. یک معلم فرانسه داشتم. یک خانوم فرانسوی بود دو سه سالی کوچکتر از من. با یک آقای ایرانی ازدواج کرده بود و آمده بود ایران.
خیلی خیلی تصادفی هفته ی پیش روی اینترنت پیدایم کرده بود. آدرس ایمیل رد و بدل کردیم.
ساعت چهار جمعه بعد از ظهر توی یک میتینگ خیلی جدی در مورد یکی از مباحث پیچیده نشسته بودم و چهار پنج نفری داشتیم بحث می کردیم. حوصله ام سر رفت. ایمیلم رو باز کردم. دیدم این دوستم ایمیل زده نوشته در یکی از شهرهای قشنگ توریستی جنوب فرانسه زندگی می کنه. زدم توی سر خودم…که زندگی می تونه اینقدر راحت و قشنگ باشه. من توی این اتاق جلسه با این مبحث به این پیچیدگی چه می کنم!

دستشویی اتاق خواب رو داریم خراب می کنیم. بامزه است یه جورایی. شوهره می ره توی دستشویی. در رو می بنده. صدای اره و تیشه میاد انگار که خونه داره خراب می شه. بعد از دو ساعتی میاد بیرون عرق ریزون. آب می خواد. دوباره می ره. صدای اره و تیشه. بعد از یکی دو ساعتی میاد بیرون. سر تا پاش پر از خاک و کاشیه و خیس عرقه. یکی دو تا زخم تازه داره که اگه من بهش نگم خودش متوجهشون نیست. دوش می گیره و …می ره تا یکی دو روز بعدش که همین برنامه تکرار بشه.
اگه ببینم اینقدر از این کار کیف می کنه می دم هر چند وقت یک بار یکی از اتاق های خونه رو خراب کنه.
بعد بگیم یکی بیاد درستش کنه. اینجوری هم شوهره خوشحاله. هم خونه نو می شه.

فقط سر تا پای شوهره می شه خونین و مالین. بعد از دو سه ماهی جای شوهر یه اصغر سه کله داریم با کلی جای زخم و یه هیکل ماهیچه ای.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار