امروز صبح تصميم گرفتم دير برم سركار. از طرفي مجبور بودم تا ساعت ۸ شب سر كار بمونم و از طرف ديگه رئيسم سركار نمي اومد بنابراين از اونجايي كه ما بايد ۷.۵ ساعت در روز كار كنيم و من معمولا بين ۹ تا ۱۰ ساعت كار مي كنم, تا ساعت ۹ صبح براي خودم سلانه سلانه توي تختخواب موندم و بعد هم ساعت ۱۰.۵ مثل خانم ها رفتم سركارم. اين در صورتيه كه به طور معمول ساعت ۸.۵ يا ۸.۴۵ سر كارم هستم.به هر تقدیر که به خودم حق دادم که با توجه به همه موارد بالا به خودم یه استراحت نسبی بدم.
اين روزها كه گل آقا نيست برنامه زندگي من هم كامل به هم ريخته. تازه فهميدم گل آقا باعث بي برنامگي من نمي شده بلكه باعث برنامه دار بودن من مي شده.
با اين كه وقتم خيلي باز تره اما كارهام بدون برنامه ريزي تر شده و خيلي تنبلانه زندگي مي كنم.
خدا رو شكر در ايران همه چي براي گل آقا و خانواده اش به خيرگذشته و همه خوبند. پدرش هم فردا شب بر مي گرده خونه.
رهاوردهاي سفر گل آقا خيلي زياده: يه قاليچه, پرده براي پنجره خونه,مقادير زيادي پول از جانب دوتا خانواده, گل زرد, نبات, پسته, تخمه كدو, كت و شلوار براي من, سبزي كوكوئ خشك شده, سه جلد كتاب براي بنده شامل دوجلد ادبيات كودكان (يا مشابهش ) و يه جلد كتاب مقدس, گز, و مقداري آت و آشغال ديگه كه يادم نمياد.
فقط نمي دونيم كه اين همه رو كجا مي خواد جابده. طي مكالمه تلفني امروز گفت كه تصميم گرفته پرده ها رو بپيچه دور خودش و بگه رسممونه كه مردهامون ساري استفاده مي كنند. براي قاليچه هم توي فرودگاه بگه اين قاليچه سليمانه كه قراره باهاش بياد كانادا و توي هواپيما هم قاليچه رو بندازه زيرش و بنشينه روي قاليچه و بگه طبق قوانين اسلام حرامه كه روي صندلي بنشينه!!!
تازه فكر كرد براي تكميل سناريو خوبه كه يه مخده و يه قليون (قابل توجه ديونه عزيز) هم بگيره و ببره توي هواپيما و بگذاره اون وسط.
فقط تجسم منظره باعث مي شه از خنده غش كنم!!! گل آقا با يه پرده ۴ متر در ۳.۸ مترپيچيده دورش, روي كف هواپيماي ك ال ام روي يه قاليچه با مخده و قليون!!!
اگه شماها راه حل بهتري دارين بگين لطفا.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار