پروژه حساسه. خیلی حساس. شما از شدت نگرانی عین اسفند روی آتیش ورجه وورجه می کنید. یه کنفرانس تلفنی دارین با سه تا شرکت دیگه که هر کدوم مسوول یه قسمت پروژه هستند و از یه منطقه ی زمانی دیگه با اختلاف سه ساعت. دو تا تیم دیگه هم به غیر از تیم شما از شرکت توی کنفرانس هستند.

نماینده ی یکی از تیم های شرکتتون ساعت شش بعد از ظهر میگه به سلامت و تشریف می بره. در حالی که اگه تا ساعت هفت مثل باقی ملت توی کنفرانس مونده بود کار یه نصفه روز جلو می افتاد. همون ساعت هفت یه ایمیل براش می زنید جهت پیگیری. جواب از کل ملتین درگیر در پروژه میاد و از اون آقاهه خیر.

فردا صبحش عین کنجد شاهدونه ی رو اتیش ساعت ده دقیقه به نه تلفن آقاهه می زنید. نیست پیغام می گذارید. ده صبح می رین سر میزش. باز هم نیست. ساعت یازده می رین سر میزش. هست!!!!!!!! توجیه اش می کنید که بفهمه اصلا چی رو باید نگاه کنه. تا حالا داشته اطلاعات غلط رو نگاه می کرده!

خلاصه…رییس اش زنگش می زنه. می فهمید که آقاهه جمعه و دو شنبه رو از خونه کار می کنه و سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه ی بعدی رو مرخصیه!!!!

 بعد…نگاه می کنید می بینید یه لوح سر میزشه واسه ی پنجمین سال کارش در شرکت. می پرسید. معلوم می شه هفت ساله توی شرکته. همون جا نشسته و همون کار هفت سال پیش رو امروز هم انجام می ده! معما حل می شه!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار