آقای سیمور شولیچ معروف توی کتابش می گه که از هشت سالگی هفته ای یک کتاب می خونده و به همه ی ملت توصیه می کنه که این کار رو بکنند. محاسبه ی ساده اش هم اینه که اگه هر صفحه ی کتاب یه دقیقه طول بکشه و آدم روزی یک ساعت کتاب بخونه می شه شصت صفحه در روز و می کنه به عبارتی یک کتاب در هفته. ولله از وقتی این رو خوندم به این فکر افتادم که کتاب هایی که می خونم رو سر شماری کنم. هدف من از دو سال پیش یک کتاب در هر فصل (هر سه ماه) بوده و کمابیش بهش وفادار مونده ام. منتها این منهای متن های درسی ای هست که می خونم. خیال دارم کتاب های درسی مالی و فنی رو هم به سرشماری اضافه کنم. مشکل اساسی اینه که سرعت من دقیقه ای یک صفحه نیست. قسمتی به خاطر این که زبان اصلی ام انگلیسی نیست و قسمتی به خاطر نوع متنی که می خونم.

خلاصه…این که توی مدرسه همیشه بهمون می گفتند علم بهتر است یا ثروت. این دو تا رو مقابل هم قرار می دادند. سال های ساله به این نتیجه رسیده ام علمی بهتره که ثروت دنبالش بیاره. وگرنه عالم خان زنبوری است بی عسل! (طبق قضاوت من ول معطل!)

 بریتیش پترولیوم گند زد به خلیج مکزیک و توابع. یونان گند زد به کل اقتصاد دنیا. تا کی این دو تا گند رو جمع بکنه خدا عالمه.

فعلا قیمت همه چی داره وووووری می ره پایین. باز خدا رو شکر که طلا قیمت رو حفظ می کنه چه بریتیش پترولیوم محیط زیست رو داغون کنه و چه یونان قیمت دلار رو پرت کنه قعر دره!

بعضی ها انگار برای یه اسم ساخته شده اند. مدتیه یه خانومی رو سر کار می بینم و حدس زدم که تازه استخدام شده. قیافه اش و رفتارش و حرکاتش و لباس پوشیدنش به شدت من رو به این فکر انداخت که خانومه باید مال اروپای شرقی باشه. امروز اسمش رو پرسیدم: سونیا. اگه همین طوری به من می گفتند یه اسم براش انتخاب کنم مسلما اسمش رو می گذاشتم سونیا! یکی از سونیا ترین سونیا هایی هست که در زندگی ام دیده ام!

 ترس از دست دادن چیزهایی که دارم باعث می شه هر لحظه به یاد بیارمشون و از داشتنشون متشکر باشم و قدردان و ازشون لذت ببرم. کوتاه بودن بیش از حد عمر از تاسف هاییه که دارم و…از بزرگترین انگیزه هایی که هر لحظه رو زندگی کنم و از گذر هر لحظه آگاه باشم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار