دیروز قبل از رفتن به بولینگ و دربند و منزل مامان نیلو -و پشت بندش چلوکباب خورون دبش در منزل مامان نیلو- توی ماشین داشتم به رادیو گوش می کردم. این ایستگاه رادیویی آهنگ های درخواستی شنوندگان رو پخش می کنه.
یه شنونده ای تلفن زد و گفت که خیلی حالش بده به این دلیل که دوست پسرش باهاش قطع رابطه کرده. دلیلش هم این بوده که کسی که با دوست پسرش بوده از رابطه این خانم و اون آقا خبردار شده. گوینده رادیو به نام خانم دی لایلا (همون دلیله خودمون) به این خانم گفت که منظورت اینه که این آقا به یه زن دیگه خیانت می کرده و با تو بوده؟
خانم شنونده:بله
دی لایلا:و حالا تو ناراحت هستی؟ به خاطر مردی که خیانت می کرده؟ تو اصلا چطور می تونی به اون مرد فکر کنی؟
خانم شنونده: من خیلی این مرد رو دوست دارم
دی لایلا: نکنه این مرد متاهل بوده.
خ.ش: بله
د: یعنی مرد به زنش خیانت می کرده و با تو بوده؟
خ.ش: بله
د: ما امکان نداره که برای تو آهنگی پخش بکنیم. چطور تو تونستی با یه مرد زن دار رابطه برقرار کنی؟
خ.ش:من او رو با تمام وجود دوست داشتم. ودارم.
د: تو چطور می تونی چنین حرفی رو بزنی. برات یه مثال می زنم. فرض بکن که وارد یه پارکینگ عمومی می شی و یه “کوروت” خیلی قشنگ می بینی و احساس می کنی که چقدر این ماشین رو دوست داری. سوئیچ ماشین هم روی ماشینه. آیا تو این رو درست می دونی که ماشین رو سوار شی و مال خودت بکنی اش؟
خ.ش:نه
د:خوب این مورد که از اون هم بدتره. شوهر زن دیگه ای رو ازش گرفته ای.
خ.ش: آخه وقتی حرف احساس پیش میاد منطق دیگه کاری از پیش نمی بره.
د:این درست تفاوت یک انسان بالغ و یک انسان نا بالغ است. انسان بالغ با احساساتش درست برخورد می کنه و از منطقش برای تصمیم گیری و کارهاش استفاده می کنه.کاری که یک انسان نابالغ نمی تونه انجام بده.
خ.ش:فکر می کنم درست می گین. من الان چکار می تونم بکنم.
د:دیگه حتی به اون مرد فکر هم نکن. به بهترین دوستت تلفن بزن و بعد از صحبت کردن باهاش یه قرار بگذار و برو بیرون. زندگی ات رو با مشغولیت های دیگه پر کن و این مسئله رو به کل فراموش کن.
خ.ش: پس حالا برای خودم و نه برای عشق من آهنگی پخش می کنید؟
د:معلومه. با کمال میل. خیلی هم خوشحال می شیم.
خ.ش: متشکرم و خداحافظ.
.
قشنگترین برخورد و سوال و جوابی بود که در یک مصاحبه رادیویی شنیدم. تقریبا گفتگویی به این حد موجزو مفید نشنیده بودم.
خانم دی لایلا خدا در زندگی خوشبخت و خوشحالت بکنه که اینقدر قشنگ این موضوع رو عنوان و تشبیه کردی.
از دیروز تا حالا دارم به این مصاحبه فکر می کنم.
به نظرم در بعضی کتاب های آسمانی جای این گفتگو خالیه , و هم چنین درزندگی بسیاری از خود ماها. یعنی واقعا شوهر از کوروت کم ارزش تره. و آیا احساس یک زن نسبت به شوهرش و پدر بچه هاش از احساس مالک یک کوروت نسبت به ماشین اش کم اهمیت تر؟
این قانون تعدد زوجات چیه آخه؟ یعنی خداوند به اندازه خانم دی لایلا هم قادر به درک احساسات یک زن و اصلا یک انسان نبوده؟
از دیروز تا حالا دارم به این گفتگوی ساده فکر می کنم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار