ناپلیون محترم که معرف حضور همگی هست پافشاری کرد به مصر لشکر کشی کنه. دولت وقت فرانسه که شبیه جگر زلیخا بود پذیرفت فقط به دلیل این که از دست ناپلیون که حریف قدری بود خلاص بشه. به نظر میاد بزرگترین دلیل ناپلیون برای لشکرکشی به مصر شخصی بوده چون می خواسته فتح دهن پر کنی داشته باشه. با دوازده هزار سرباز می ره. اول پیروز می شه بعد لشکر انگلیس شکستش می ده و هشت هزار سرباز براش می مونه و راه برگشتش به فرانسه هم توسط انگلیس بسته می شه. اونوقت باز یه پیروزی کوچیکی به دست میاره. روزنامه های فرانسه رو گیر میاره و با تاخیر می بینه که اوضاع دولت فرانسه از جگر زلیخا هم قاراشمیش تره که اون هم البته تا حدود زیادی به دلیل تصمیم خودخواهانه ی ناپلیون برای لشکر کشی به مصر بوده. بماند….
ناپلیون روزنامه رو که می خونه هشت هزار تا سرباز رو ول می کنه توی مصر! سوار کشتی می شه و بر میگرده فرانسه که از آب گل آلود اوضاع ماهی ای بگیره. حالا هر قدر هم که احتمال بدی اگه بر نمی گشت فرانسه حکومت و خودش و لشکر با هم نابود می شدند.

بیخود نیست من هرگز ناپلیون نمی شم! امکان نداره فرمانده ی لشکر باشم و یهو کل لشکر رو ول کنم با ابولهول و خودم برگردم فرانسه!! حالا یا شجاعتش نیست یا جربزه اش نیست یا هوش و استعدادش نیست…خلاصه هر چی که نیست…من هرگز ناپلیون نمی شم. ولسلام.

گمونم لویی شونزده از ناپلیون وطن پرست تر و مردم دوست تر بود. حالا از ترسش بود یا هر چیز دیگه نمی شه قضاوت کرد. منتها ناپلیون اهل ریسک بود و در تصمیم گرفتن شاهکاره.

به نظر من بزرگترین و قابل تحسین ترین صفت ناپلیون تصمیم گیری نه لزوما درست اما بدون شک و تردیدش هست.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار