اتفاقات بامزه ای در دنیا می افتد.

محل کارم رو که عوض کردم (همون یه سال و نیم پیش) بعدش یه نفر به تیممون اضافه شد که قبلا توی یه شرکتی کار می کرد که با شرکت قبلی من ارتباط داشت.
معلوم شد تیمشون توی همون آزمایشگاهی که من کار می کردم کار می کرده. معلوم هم شد یکی از هم تیمی ها از یکی از دخترهای توی آزمایشگاه خوشش می اومده.

هیچی دیگه. تیم شرکت اینها که می اومد شرکت ما تست انجام بده ما فکر می کردیم با یه سری منگل طرف هستیم. دم به ثانیه تلفن می زدند که مشکل دارند و باید یکی بره کمکشون. طبیعتا بیشتر اوقات همون دختر خانوم باید می رفت چون اصلا تست مال اون بود. جون ما به لبمون رسیده بود. دختر خانوم به خاطر همون تیم دو تا ویرایش جدید از داکیومنت رو داد بیرون هر بار با توضیحات بیشتر. طبیعتا مشکل باز هم حل نمی شد.

به پسره گفتم به این دوستت می گفتی به جای این بالانس و پشکت وارو ها به دختره بگه برند همون تیم هورتونز توی شرکت یه قهوه بخورند. هم کارشون راه می افتاد. هم دختر بیچاره اینقدر کارش زیاد نمی شد. هم کل تیم ما فکر نمی کردند با یه گروه منگل طرف هستند. هم ممکن بود رابطه شون به یه جایی برسه.

پسره ازدواج کرده یه سال پیش. گویا چون دختر خانوم به نظر درگیر یه رابطه ی جدی می اومده پسره جرات پیشنهاد چیزی رو نداشته!

حالا واسه یه بنده خدای دیگه از یه بنده خدای دیگه یه ایمیل اومده که توی دانشگاه تورنتو پروفسور این و دکتر اون یه سمینار فیل هوا کنی دارند. پاشو بیا. دختر خانم از همه جا بی خبر دیده که اونقدری به مبحث فیل هواکنی علاقمند نیست اونهم ساعت هشت صبح تا دوازده ظهر.
جواب داده متاسفم. نمی تونم بیام.
آقای محترم جواب داده که دوست داشتم ببینمت. چند وقته ندیده بودمت.
دختر خانوم هم که از آقاهه بدش نمی اومده تازه دوزاریش افتاده. ایمیل زده که خوب بریم یه قهوه با هم بخوریم!

—-
ولله حکایت حسن اقا شده و هول شدنش و سکته کردنش. اگه ساده و راحت در یخچال رو باز می کرد نه خودش سکته می کرد و نه عباس آقا یخ می زد.

اقتصاد دنیا شیر تو شیر است. آقای اوباما شخصا یه مدیر عامل برکنار کرد. درست و غلط بودن تصمیم رو آینده نشون خواهد داد. شجاعانه بودن تصمیم رو ولی تحسین می کنم.

فعلا گند زده شده به اقتصاد آزاد. (یا بازار آزاد. free market ترجمه ی فارسی اش چی می شه؟)

گرچه که مدیران عامل هر چی دستشون رسید خوردند و با golden handshake هم کلی خوش خوشانشون می شه.

ببینیم تکلیف این نشست توی اروپا چی می شه.

نه که حسود باشم ها. نه والله. اصلا و ابدا . حاشا و کلا. منتها نمی دونم چیه که چشم دیدن مدیر عاملی که یه تنه صد برابر من پول در میاره رو ندارم!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار