دیروز یه ناهار کاری باید می خوردیم و میزبان رستوران سوشی رو پیشنهاد داد.
این رستوران غذاهای مخصوص ژاپنی ها رو داره و به طور کلی به سبک چشم بادومی ها است. غذاهای این رستوران هم معمولا ماهی و سایر جانوران دریایی است.
موضوع خوبش این بود که بالاخره غذا خوردن با اون چوب ها رو یاد گرفتم چون چیز دیگه ای نبود که باهاش غذا بخورم. دومین موضوع خوب هم این بود که فهمیدم غذای سوشی غذای موردعلاقه من نیست.
ازش بدم نمیاد ها. بد نیست. اما فرضا بین چلوکباب و سوشی مسلما چلو کباب رو انتخاب می کنم.
مامان نیلو هم در باره موهای چینی ها نوشته بود. من هفتاد سال دلم نمی خواد موهام مثل چینی ها باشه. اصلا فکر نمی کردم کسی دلش بخواد موهاش مثل موهای چینی ها باشه. اون هم مامان نیلو که به گواهی بنده موهای خیلی خوب وقشنگی داره.
درضمن خانم ها, دنبال شوهر لهستانی و ویتنامی و چشم بادومی نرید که به تصدیق من از شوهر ها ی ایرانی بدتر هم هستند.
این گل آقای ما با این که ایرانی است اما تا به حال بهترین شوهری بوده که من در تمام دنیا دیده ام.
این مارتین خر که لهستانی است خیلی دید احمقانه ای نسبت به زن ها داره. من که ترجیح می دم اصلا باهاش در این مورد حرف نزنم چون که مسلما دعوامون خواهد شد. ویتنامی ها و چشم بادومی ها هم که جای خود دارند. البته مسلما خوب هم بین شون پیدا خواهد شد که من هنوز ندیده ام.
برای دختر خانم های شوهر نکرده بنده یه الگو از گل آقامون می گذارم روی وبلاگ. این الگو رو می برین, آقا پسر موردنظر رو می اندازین روی الگو. هر کسی بهتر با الگو منطبق شد, معطلش نکنین و با گارانتی 100 ساله بنده بلافاصله به همسری ایشون در بیایید که ضرر نمی کنین.
همین دیگه
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار