دو سه شبه که خواب می بینم بمبارونه یا کسی داره نارنجک می اندازه.
دیشب که خواب دیدم رییس قبلی ام -توی همین شرکت- که یه آقای نازنین پاکستانی بود توی راهروهای یه آپارتمانه و چهار کنج ستون ها نارنجک می اندازه. به گل اقا که کنارم بود گفتم پاهاش رو جمع کنه چون نارنجک درست کنار پاش بود و هر لحظه ممکن بود منفجر بشه. در یه اقدام به موقع در یه آپارتمان رو باز کردم و خودم و گل آقا رو کشیدم توی آپارتمان. چیزیمون نشد خدا رو شکر!

دو شب قبلش خواب می دیدم حمله ی موشکیه و همین طور موشکه که دور و برم فرود میاد.

نمی دونم دلیلش کتابیه که شنبه تموم شد!!! یا چیز دیگه.

بامزه تر از همه اینه که اونقدری نمی ترسم. لااقل اینقدر نمی ترسم که از خواب بپرم. دیشب و پریشب از موشک و نارنجک جون سالم در بردم. در مورد حمله های امشب خبرتون می کنم اگه تکه بزرگه ام گوشم نباشه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار