عرض شود خدمتتون که به این فکر می کنم که اگه یه زمانی صد در صد اعتمادمون به کل ملت دنیا از بین بره چی می شه!

فرض بفرمایید اگه توی پیاده رو دل ای دل ای می کنم و سوت کشون راه می رم به این علته که اعتماد می کنم به این که هیچ راننده ی مشنگی گازش رو نمی گیره بیاد توی پیاده رو یا هیچ بنی بشری گلدون رو عشقی از پنجره ی خونه اش پرت نمی کنه توی ملاج عابر پیاده ی از همه جا بی خبر!

یا اگه سوار هواپیما می شم اعتماد می کنم که خلبان محترم به سرش نمی زنه که من رو جا به جا بکوبونه به زمین یا یهو بیماری بی حافظگی اش عود کنه و کل مهارت خلبانی اش رو از دست بده.

یا وقتی دو هفته پیش جای همگی خالی برای پنجمین بار طی امسال رفتیم نیاگارا (توضیح این که واسه ی تورنتو نیاگارا تو مایه های شاه عبدالعظیمه! اگه یهو به سرت بزنه بری یه جایی و هیچ جا رو نداشته باشی می ری نیاگارا. در عین حال تمام توریست های تورنتو هم باید حتما قبل از …اشیدن هم یه سر به نیاگارا بزنند.) سوار کشتی ای شدیم که می بردمون از پایین هم آبشار رو نشونمون بده فکر کردم اگه کاپیتان کشتی بعد از یه میلیون بار که همین سفر رو تکرار کرد بزنه به سرش و تصمیم بگیره تغییری در زندگی اش به وجود بیاره و کشتی و کل مسافرینش رو ببره صاف زیر آبشار چی!؟

خلاصه…نشد تصمیم بگیرم نترس بودن و پرجرات بودن ناشی از اعتماد کامل هست به کلیه ی جوانب موجود یا فکر نکردن به کلیه ی جوانب موجود یا…اصولا عبارت است از پذیرفتن خوشرویانه ی عواقب حتی اگه کلیه ی ضرایب اطمینان شیرجه بزنند تا زیر صفر.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار