بعضی روزها ادم انرژی داره قد تکون دادن یه کوه. بعد از سی و چهار سال به این نتیجه رسیدم که به گمانم کل قضایا رو هورمون ها کنترل می کنند. اصولا اینجور که پیداست جهان هستی رو هورمون ها کنترل می کنند.

خلاصه ی موضوع این که امروز هورمون های من یه جورایی با کل دنیا سر سازگاری داشتند. بیشتر از تمام دنیا با خودم.
امروز از روزهایی بود که کلی از خودم خوشم می اومد.
اینجور روزها بهترین روزها هستند برای انجام کل کارهای عقب افتاده.

حتی اگه مثل این کتبالوی حقیر بعد از یه روز مسافرت کوتاه عین گوشت کوبیده برگشته باشید خونه.
از پریشب شروع شد. مهمون بودیم. تقریبا خواب بودیم که رسیدیم خونه. بعد صبحش تقریبا قبل از این که از خواب بیدار شیم رفتیم بیرون. شبش من خواب بودم و گل اقا تقریبا خواب بود که باز رسیدیم خونه. صبح هنوز خواب بودیم که از خونه رفتیم بیرون! حالا گل اقا عین نون تافتون رسیده خونه و من همونجور که قبلا عرض شد عین گوشت کوبیده!

آشپزخونه عین بازار شامه. لباس های چرک روی سر و کله ی همدیگه هستند. غذا برای فردا نداریم و…من تقریبا چشم هام باز نمی شه.

عوضش تحت حاکمیت دیکتاتوری هورمون ها عین سه تا لوکوموتیو بخار انرژی روحی دارم!

از شاخص داو جونز خیلی خوشم میاد. ساده و راحت بخوای بگی چیه یه شاخص اقتصادی بازار سهامه. معنی و مفهوم آن این است که عملکرد صنعت در آمریکا چگونه بوده است.
عاشق قیافه ی یازدهم سپتامبرش هستم. دودولوپ…شترق…دهم تا هفدهم سپتامبر دنیا شاخص صنعت آقا غوله ناپدید شده!!!

عددهایی که خیلی دوستشون داشتم اما مربوط به اس اند پی فایوهاندرد بودند. اونهم یه همچین جور شاخصیه منتها اینجور که حالیم می شه در مقیاس بزرگتر  که به نسبت قیمت سهام ها نرمالیزه شده. از روی ویکیپدیا میزان بازگشت سرمایه ی سالانه اش رو نگاه کردم. در سال های طلایی چهارساله ی دوم ریاست جمهوری کلینتون قشنگترین عدد ها رو داشته. دو هزار تا دو هزار و دو حسابی بیریخته و اینجور که پیداست فعلا هم یه کم سینه اش چاییده:

Year Annual Return
1994 1.32
1995 37.58
1996 22.96
1997 33.36
1998 28.58
1999 21.04
2000 9.11-
2001 11.89-
2002 22.10-
2003 28.68
2004 10.88
2005 4.91
2006 15.80
2007 5.49

معمولا صبح ها توی اخبار صبح این عددها رو گوش می کنم. منتها راستا حسینی اعتراف می کنم تا همین ساعت عزیز تحت دیکتاتوری شیرین هورمون های سازگار به تصویر بزرگ جریان نگاه نکرده بودم.

از دیدار این تصویر بزرگ بسیار خوشوقت و خرسند شدیم.
دریافتیم آقای بیل کلینتون به جز ترومپت و صد البته کاریزما و باقی هنرهای نگفتنی ارزش های ریز و درشت دیگری هم داشته اند.

اینجور که از گوشه و کنار می شنوم -و از دنبال کردن اخبارش خسته شده ام- کلینتون ها مقادیری شورش رو در آورده اند.

اصولا دمکرات هستم. متاسفانه این بار به نظرم میاد اوباما طرح و نقشه ی خاصی ندارد و بسیار بی تجربه است. هیلاری هم که اینطور که از ریخت کار پیداست سرمایه دار هست اما سیاستمدار خیر.

قیمت بنزین سر به اسمان زده. از این بالاتر هم خواهد رفت. شرط می بندم تا لیتری یک دلار و چهل سنت کانادایی هم برسد.
نگران گلوبال وارمینگ که بودم از راه حل ها به نظرم بالا بردن قیمت سوخت بود. نه اینطوری منتها. می گفتم دولت باید روی قیمت سوخت ماشین های شخصی -نه کارخانه ها و صنایع- از یک سهمیه ی ماهانه ی خانوار گذشته مالیات اضافه وضع کند.
اینطوری اما…یک جورهایی موافق میلم نبود.
باز هم اینجور که پیداست موضوع عرضه و تقاضاست و …یک گوشه اش هم به پرزیدنت های نازنین می چسبد.

از دوستان شنیدم که مقام محترم ریاست جمهوری  قصد قرض الحسنه کردن کل بانک های کشور به استثنای بانک پارسیان را دارند.
صد البته به عنوان ایرانی خارج از کشور ترجیح خواهم داد کل سرمایه ی مالی ام را بازار خارج از ایران به کار بندازم.
صد البته به عنوان یک ایرانی داخل کشور ترجیح خواهم داد سرمایه ام را به بانک پارسیان انتقال دهم.
نتیجه گیری این که مقام محترم ریاست جمهوری یا اصولا و اصلا متوجه اقتصاد نیستند یا سهام قابل توجهی در بانک پارسیان دارند یا با بازار جهانی سلام و علیک دارند یا…بنده بلانسبت کلیه خوانندگان محترم این وبلاگ در جهل مرکب هستم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار