این نوشته زنونه است. خیلی خیلی هم زنونه است. قطعا آقایون دوست داشته باشن و حس کنجکاوی (زنونه) هم داشته باشند می خونندش. منتها…نه به درد دنیاشون میخوره و نه به درد آخرتشون و نه مطلب جدیدی که ندونند توش داره. خلاصه….آقایون می تونن بخونن. می تونن بی خیال شن و نخونن. راستا حسینی من راحت ترم آقایون نخوننش. اگه هم خوندنش…به هر حال سایت عمومیه دیگه.

جونم براتون بگه این تغییرات هورمونی ماهیانه ی خانوم ها عوارض جنبی و غیر جنبی جسمی و روحی داره.
آدم جسما خسته ی خسته می شه. روحا خسته تر!
این دخترک همکار من می گه خانوم ها در دوره ی پریود قوی تر می شند. خداییش فکر نمی کنم.
بامزه این که شخصا از بی حالی جسمی اش لذت وافر می برم اگه زمان برای استراحت داشته باشم. اما این که به شدت منفی باف می شم و خودم رو ریز می بینم (!!! کلمه ی بهتر براش پیدا نکردم.!) اذیت می کنه. اگه مواقع عادی فکر کنم ملکه ی زیبایی هستم در اون دوره قطعا فکر می کنم از زشتی یه چیزی به فرانکشتن بدهکارم. اگه در مواقع عادی فکر کنم از ذکاوت و نوآوری دست ادیسون رو از پشت بسته ام در اون دوره فکر می کنم از شدت حماقت یه چیزی به زیر خط منگولیسم بدهکارم. اگه مواقع عادی فکر کنم تا ابدیت برای کارهایی که دوست دارم انجام بدم وقت دارم در اون دوره فکر می کنم زندگی من چند دقیقه است که تموم شده و خودم نفهمیده ام. اگه مواقع عادی فکر کنم از بذله گویی دست راسل پیترز رو از پشت بسته ام در اون دوره فکر می کنم یخ تر و بی نمک تر از من در کره ی زمین راه نرفته. اگه مواقع عادی فکر کنم همه ی ملت دنیا دوست دارند با من معاشرت کنند در اون دوره فکر می کنم عامه ی خلق ملت دلشون از قیافه ی من به هم می خوره. اگه در مواقع عادی دنیا و ملتش و این که سکنه ی دنیا چی می گند و چی فکر می کنند برام مهم نباشه در اون دوره حساسیت ام به ملت و گفتار و کردارشون یک به صد میلیون بالا میره. یک کلام اگه در مواقع عادی سرشار از شور شیرین زندگی باشم در اون دوره به نظرم میاد بهترین زندگی برای کره ی ارض و سکنه اش بدون وجود ذیجود من میسر باشه!!!!!! (یعنی…همچی مهم ام در به هم زدن زار و زندگی کلیه ی سکنه ی ارض و سماوات!!!!)
خلاصه همچین که پنداری زیر یه بار سنگین سنگین روحی مونده باشی واسه ی هر نصفه قدم روحی تلاش مضاعف باید بکنی تا هورمون ها کارشون با بدنت تموم بشه و طبیعت چیزی که بهت داده بوده رو باز بعد از اتمام هرج و مرج هورمون ها بهت برگردونه.

این دختره امروز می گفت به جای این که با تمام این تغییر حالت های روحی مبارزه کنی -هر بار سعی می کنم یادم بیفته که تمام این تغییر حالت ها و گذرها از حال خوب به حال بد ریشه دار نیست و فقط و فقط به خاطر هورمون هاست و بس- سعی کن بپذیری و خودت رو بدی دستشون.
فکر کردم ایده ی بدی هم نیست. اگه طبیعته خوب همینه که هست.  لابد باید پذیرفت و دل به دلش داد.

حالا منتها روش خودم اینه که قبل از شروع تلاطمات هورمونی اون دوره ای که حالم خوبه و بشکن می زنم حداقل یه کار بزرگ قابل ذکر انجام بدم که در تمام دوره ی تلاطمات هورمونی یادم بیفته و فکر کنم عجب دمم گرمه!!!!

روش سوم این که با توجه به این که تصمیم خاصی در مورد بچه دار شدن ندارم یه روش برای یایسه شدن پیدا کنم. به دکتر محترم بگم می خوام هورمون هام یه جوری بشن که همیشه شاد و شنگول و بشکن زنون باشم و خلاصه یه بارکی اش کنم!
قطعا یایسه یا غیر یایسه..مرد یا زن یا خنثی یا بچه یا بزرگ قصد و مراد اصلی زندگی شادی است و خوشحالی و موفقیت و احساس خوب نسبت به خود.
اگه همه ی اینها بدون رحم یا بدون هورمون یا به شرط یایسگی یا به شرط چاقو یا هر جور دیگه میسره خوب تکلیف روشنه دیگه!

خلاصه. در مورد روش سوم به گمانم عقلمان می رسه…زبانمان به ..انمان نمی رسه!!!

(جوکش رو اگه نمی دونین از اونهایی که می دونن بپرسید).

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار