نمی دونم می تونم بدی هایی که خودم در حق خودم کردم رو جبران کنم!؟!!

بزرگترین اش باور نکردن خودم بود و مانع هایی که خودم برای خودم گذاشتم.

به گمانم امسال خدا خونه تکونی حسابی کرده. یا از چیزی حسابی دل پری داشته. خلاصه هر چی که بوده هر چی برف داشته ریخته رو مغز و ملاج ما!
بدون اغراق یه کوه برف یه متری گاسم بیشتر – از برف های پارو شده- جلوی خونه درست شده.

به گمانم خیالاتی توی سرم باشه!!!

این کتاب master of the game یه کتاب تخمیه مال سیدنی شلدون. باحاله منتها.

یه جاییش آقاهه می گه آمریکایی ها یه اصطلاحی دارند به یه سری آدم ها می گن bad news !!!

به گمانم از این آدم ها در طول زندگی ام یکی دو تایی دیده باشم. مهم نیست اطرافشون چه آدم هایی باشن و چی بگذره. قطعا اون آدم ها و کل وقایع اطراف رو به شدت به طرف اضمحلال و نابسامانی و تیرگی می کشند.
اگه طرفشون بد شانسی بیاره یا حالا مایه هاش رو داشته باشه یکی یکی تمام چیزهای خوب زندگیش و تمام هستی و وجودش رو از دست میده. آدم ها رو می کنند ابزار و وابسته ی خودشون و …یواش یواش عین موریونه می خورن و از تو می پکونن! و وقتی کامل از تو پوسیدی و از بین رفتی …بنگ…تیشه به ریشه ات می زنند!

خلاصه…از من به همگی نصیحت…اگه کسی رو دیدین که به هر دلیلی فقط و فقط حس کردین بهتون احساس بد می ده تردید نکنین. لحظه ای که احساس بد رو تجربه کردین بدونین احتمالا یه bad news جلوتون ایستاده. راهتون رو بکشین و به سادگی…دور بشین.

به گمانم یه جاهایی من bad news  زندگی خودم بودم.
از باقی آدم های bad news  می شه دور شد. اما حریف خودت باید بشی. از خودت دور نمی شی. خودت رو تغییر می دی…
این…قشنگه…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار