دقیقا…کاملا…
از جونو خوشم اومد به دلیل این که اولین باره که فیلم نشون می ده دختر تین ایجر رفته سان فرانسیسکو. حامله شده. به خانواده اعلام کرده و نه زمین و زمان به هم دوخته شده ,نه فاجعه شده, نه باباهه سکته کرده, نه مادره سنکوپ کرده,  نه دختر مثل دسته گل رو به بقال پیر شل دو زنه ی سر کوچه شوهر دادند.

دخترک حامله شده. بچه رو به دنیا آورده. نه شلاق خورده. نه سنگسار شده. نه حتی توبیخ شده. دقیقا…بسیار موافقم.
حاملگی خارج از ازدواج خودش به خودی خود مشکل لاینحلی نیست. برخورد ملته که تبدیلش می کنه به مشکل لاینحل.

حالا این برادر و پدرهای غیرتی ایرانی با قفل عصایی و کارد سلاخی بیفتند به جون خواهر و مادر بدبختشون و جوون سر کوچه که چرا دختر بدبخت با پسره رفت پارک یا…گیریم سانفرانسیسکو.

اون خانومه نویسنده ی فیلمنامه رو هم خوشم اومد تا جایی که روی ویکیپدیا خوندم. استریپر بوده و در عین حال روزنامه نگار و فعلا هم که نویسنده.
زن خوشایندی بود. فقط…لباسی که سر اسکار پوشیده بود لباس بی ریختی بود که خانومه واضحا به هر دلیلی توش احساس راحتی نمی کرد.

دختر حامله شد که شد. فدای سرش! کمک احتیاج داره برای نگه داشتن بچه یا انداختنش. مهم اینه که به پیشرفتش لطمه نخوره. صد البته پیشرفت دخترک همیشه مهمه. با بچه ی خارج از ازدواج یا بی بچه ی خارج از ازدواج.


بابای بچه؟! اصولا شک دارم بشه خیلی روش حساب کرد. معمولا فقط به خانوم ها می شه برای مسیولیت های بزرگ اتکا و اطمینان کرد. آقای پدر رو فراموش کنین. خود آقای پدر هم راضی تره. گیریم خرش رو بگیرین مقداری پول بسلفه!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار