باب های چهل و چهارم تا چهل و ششم داستانی هستند و در آنها نکته مهمی به نظرم نرسید.

یوسف بعد از این که خودش را به برادرانش می شناساند از آنها  می خواهد همگی همراه با پدرش به مصر نقل مکان کنند. یعقوب از شنیدن خبر سلامت یوسف بسیار خوشحال می شود. خداوند در خواب به یوسف وعده می دهد که در صورت مهاجرت به مصر نسل او در مصر را برکت می دهد و چنین می شود که یعقوب و زن ها و فرزندانش و کلیه ی زنان و فرزندان آنها که جمعا هفتاد نفر می شوند به مصر مهاجرت  می کنند.

یوسف به آنها می گوید به فرعون بگویند شبان مواشی هستند زیرا شبان هر گوسفند نزد مصریان مکروه است.

نکته ای که متوجه نمی شم این هست که چرا شبان گوسفند نزد مصریان مکروه بوده و چرا در این صورت یوسف اصرار داشته که فرعون خاندانش را به عنوان شبانان گوسفند بشناسد.

نکته ی دیگر که عموما در کل تورات به جشم می خورد مساوی کردن زنان و اطفال با مایملک مردان است. زنان و اطفال هرگز با مردان در موقعیت مساوی قرار نگرفته اند. استثناها وجود دارندو زنانی که سرنوشت خود و عده ای را تغییر دادند. به طور کلی اما, زنان و اطفال جزو مایملک مرد به حساب می رفتند.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار