توی کتابخونه نشسته ام و یک درس بسیار جذاب رو دوره می کنم و می خونم. از پنجره کتابخونه آقاهه رو می بینم. توی هوای بارونی روی دوچرخه نشسته و با کلاه و کاپشن و ایضا کوله پشتی به زحمت سعی می کنه دوچرخه رو برونه. روی یه چیزی خم شده. وامیسته که اون چیز رو صاف و صوف و تنظیم کنه. اون چیز یه دختر کوچولوی هفت هشت ساله است! روی یه چیزی شبیه کیف نهار روی میله دوچرخه نشسته و موهای فرفری خیلی سیاهش که مدل سیاهپوست ها بافته شده کله کوچولوی قشنگش رو پوشونده. آقا دوچرخه چی سعی می کنه دوچرخه رو هدایت کنه بدون این که دختر کوچولو تعادلش رو از دست بده و توی بارون واقعا به زحمت افتاده. اگه این بالا ننشسته بودم و قبل از این که چهارراه رو رد کنند بهشون می رسیدم مسلما بهش پیشنهاد کمک می دادم که حداقل دختر کوچولو رو با ماشین برسونم و بابا دوچرخه چی خودش پا زنون بیاد.

آدم های مختلف به سوال علم بهتر است یا ثروت جواب های مختلفی می دن. جواب من مسلما ثروته. علم می خواد باشه نمی خواد نباشه. اصلا مهم نیست.

سریالی رو می دیدم به نام رسوایی. در مورد یه خانمی بود که هرچی رسوایی و مشکلات و معضلات عجیب و غریب در دولت واشنگتن پیش می اومد رو با تیمش حل می کرد.

دو تا پیشنهاد دارم. یکی برای فیلمساز و کارگردان و یکی برای کل جامعه و بشریت.

فیلمساز عزیز. در سریالی که قراره اینقدر جدی باشه سر جدت سیستم عامل تلفن ها رو ویندوز موبایل انتخاب نکن. وسط گیر و دار همین که مثلا رییس جمهور یا رییس دفترش می اومدند موبایلشون رو جواب بدن و سیستم عاملش ویندوز بود تمام جذبه سریال برای من یه نفر از بین میرفت. اسپانسر ها رو یه کم با دقت تر انتخاب کن پدر من. آخه ویندوز موبایل هم شد موبایل؟!!

دومین خواهشم از جامعه است و بشریت. وقتی خانم بسیار کارآمد و باهوش و فوق العاده ی فیلم رو دو تا آقایی می پرستند که جفتشون اینقدر خوش هیکل و خوش قیافه و خوش تیپ و خوش موقعیت هستند سر جدتون بیاین واسه خاطر فیلم هم که شده چند همسری بانوان رو قانونی اعلام کنید. خدا رو خوش نمیاد بانوی شایسته توی فیلم بمونه وسط تصمیم گیری بین این دوتا سمبل هیکل و جذابیت و موقعیت که عین الهه ی عشق و مردانگی اثیری و رویایی هستند.

وسط اون همه شکنجه و کشت و کشتار توی اون سریال دلم واسه این می سوخت که آخه چرا باید مجبور به انتخاب یکی یا دیگری باشه!! حالا باز شکر خدا با جفتشون سانفرانسیسکو رفت خانمه. وگرنه دیگه دلم براش کباب کباب می شد.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امیددیدار