دلبستگی‌ها

Posted by کت بالو on September 23rd, 2012

همیشه از این که چیز‌هایی‌ که دوست دارم رو از دست بدم می‌ترسیدم. بنا بر این همیشه نگرانشون بودم. یه روزی یه دوستی‌ یه حرفِ خیلی‌ خوبی‌ بهم زد که خیلی‌ وقت‌ها به یاد میارمش. دوستم بهم گفت تا زمانی‌ که داریشون به از دست دادنشون فکر نکن و لذتش و ببر.

بعد از اون، خودم یه قدم جلوتر رفتم و زمانی‌ که دلبستگیهام و از دست دادم فهمیدم اونقدری که نگرانش بودم، ضربه شدید نبود. خصوصاً اگه با منطق میپذیرفتم و خودم رو مشغول خودم و بخش‌های جالب دیگهِ زندگی‌ می‌کردم.

به قولِ اینجایی‌ها “Move On”.

یادم میاد ۵، ۶ ساله بودم که تصمیم گرفتم بزرگ بشم و دیگه برنامه کودک نبینم. یکی‌ دو روز جلوی خودم و گرفتم و برنامه کودک نگاه نکردم. خیلی‌ کارِ سختی بود. مجبور شدم دوباره برنامه کودک ببینم. تا مدتی‌ نگران بودم که زمانی‌ که بزرگ بشم چطور می‌تونم دیگه برنامه کودک رو کنار بذارم.خوب…بزرگ که شدم، حتی دیگه یادم نمیومد تلویزیون چه موقع برنامه کودک می‌گذاره.

حکایت همینه؛ زمانش که برسه، دلبستگی‌ها به اجبار یا به اقتضای گذرِ زمان عوض می‌شند.

داروین یه جملهِ خیلی‌ معروف داره که یکی‌ از پایه‌ها یه مدیریت این دورهِ وانفساست.

“.It is not the strongest species that survive, nor the most intelligent, but the ones most responsive to change”

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

زنان بدون مردان

Posted by کت بالو on September 20th, 2012

موقع کار کردن باید یه صدایی توی گوشم باشه , یا این که باید فیلمی چیزی کنار صفحه باز باشه تا بتونم تمرکزم رو حفظ کنم!!

دارم فیلم زنان بدون مردان شیرین نشاط رو می بینم. یادم می افته که چرا کتاب رو اینقدر دوست داشتم , و بیست سال پیش دو باره و سه باره خوندمش. چیزی که در فیلم با کتاب متفاوته یک سری جزییات داستانه که کمابیش از کتاب به یاد میارم و فیلم کمی متفاوته. اونچه که سال ها پیش زمان خوندن بهش دقت نکرده بودم بستر سیاسی تصویر شده در داستانه , که در فیلم به شکل پررنگ تری متوجهش شدم. یکی از کتاب ها و حالا یکی از فیلم های مورد علاقه ی منه. دیدگاه و موضوع و چگونگی به تصویر کشیدنش بسیار جالب و هنرمندانه است و بسیار زنانه.

خصوصا اگه خانوم هستید , علاقمند به سیر تکامل ورود زنان به جامعه و تحولشون , و تا به حال کتاب رو نخوندید یا فیلم رو ندیده اید,  حتما بهتون توصیه اش می کنم. در این عصر مزخرف تحجر دوباره , که جامعه ی غرب هم تا حدودی گرفتارشه و جامعه ی خاور میانه صد البته بیشتر,  یه یاداوری از این دوران گذر شیرینه و دلچسب.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امیددیدار

پیوست: قبل از دیدن فیلم خوندن کتاب رو توصیه می کنم. به دلیل تم پست مدرن و استعاری و سمبلیک داستان خوندن کتاب بحث رو واضح تر می کنه.

صنعت چاپ و انتشارات کتاب

Posted by کت بالو on September 19th, 2012

بحث کلاس دیروز در مورد گزارش سالانه ی ایندیگو بود و این که چقدر بیزنس کتابفروشی طی چند سال اخیر تغییر کرده و این که ایندیگو برای تطبیق با مدل جدید چکارها کرده, چقدر سریع واکنش نشون داده, و حالا اوضاع مالی شون در چه وضع و حاله, و این که رقبای جدیدشون کدوم شرکت ها هستند.

یه موضوع بدیهی که به ذهن من نرسیده بود این بود که بعد از پدیده ی کتاب الکترونیکی , فروش کتاب هایی که مردم نمی خواستند کسی دستشون ببینه بالا رفت: کتاب های رومانس چرتکی , و کتاب های اروتیک.

یه موضوع جالب دیگه این که سالی که جلد آخر هری پاتر وارد بازار شد ایندیگو دو سری در آمد اعلام کرد. در آمد با در نظر گرفتن فروش هری پاتر و در آمد بدون در نظر گرفتن فروش آخرین جلد هری پاتر!

کسی کتاب پنجاه سایه ی خاکستری یا همون the fifty shades of grey رو خونده؟ یکی از مثال های استادمون در مورد کتاب اروتیکا این بود و پسرهای کلاس خندیدند و گفتند دخترها خجالت نکشند و بگن اگه خوندنش! دو تا از دخترها با شرمندگی دستشون رو بلند کردند.
همکار حامله ی من هم بهم گفته بود  که کتاب خصوصا برای بانوان بسیار اروتیک هست. گفت که اوایل حاملگی اش فکر نمی کرده دیگه هرگز میل جنسی داشته باشه و با این کتاب بسیار تحریک شده!!!! منتها توی فیس بوک خانوم یکی دیگه از همکارهام نوشته بود که از خوندنش پشیمونه و فکر می کنه که این کتاب نهضت زنان رو صد سالی به عقب رونده!

خلاصه که اگه کسی خونده و نظر شخصی داره بگه. بسی کنجکاو هستم که در موردش بدونم. ببینم بعد از مادام بواری روی این کتاب وقت بگذارم یا بی خیالش بشم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

مبحث مهم حاملگی!!!

Posted by کت بالو on September 18th, 2012

یه مساله ی حاملگی, شب بیدار شدن هاش هست. یه مساله ی دیگه , بیشتر خواب دیدن هاش.
این یکی دو هفته اخیر, اغلب غلت که می زنم از خواب بیدار می شم. در طول شب معمولا یک مرتبه هم گلاب به روتون باید برم دستشویی. علاوه بر اون, به خاطر این که باید تمام مدت به پهلو بخوابم کمرم کمی درد می گیره و گاهی باید پنج تا ده دقیقه ای نشسته به بالش تکیه بدم که کمرم آروم بشه.
بیشتر از قبل خواب می بینم. دیشب خواب اوباما و کمپین انتخاباتی اش رو هم میون مابقی خواب ها دیدم!!! ملت یه شعر خیلی مودبانه براش خوندند و گفتند که تاییدش نمی کنند. طفلی دمغ شد. بعد هم شورش یه عده ای بود که توی خواب من شبیه مسلمون های افراطی بودند.

به هر حال….به نظر میاد هر دوی این پدیده ها به هم مربوط باشه. چون در زمان حاملگی آدم به طور متناوب بیدار می شه (حالا گیریم که مثل من سریع و ایکی ثانیه باز خوابش ببره) خواب رو بیشتر به یاد میاره یا این که خواب های بیشتری رو به یاد میاره.

تنها مشکلش زمانیه که روز بعد, از صبح تا شب , اولش آدم سر کار باشه و بعد سر کلاس..و نوشیدنی های کافیین دار هم نتونه (یا حالا نخواد) که بخوره. حساب بچه دارهای حامله هم که روشنه. خودشون واردند حتما!!

اصولا به نظر میاد یکی از مباحث مهم حاملگی و بچه داری , شب نخوابی است. ناراضی نیستم. یکی از غیر منتظره هایی ست که از موفق پشت سر گذاشتن اش بهم حس رضایت شخصی دست می ده!

تنها بخشی از حاملگی که بد فرم بهم غلبه کرد هشت هفته ی ماه های دوم و سوم بود زمانی که هورمون ها پدرم رو با خستگی و سرگیجه و سردرد و گیجی و حالت تهوع سوزوندند. در دنیا اگه یه حریف قدر باشه همین هورمونه.

و…اگه از جمله آدم هایی هستید که به شدت نگران سالم بودن بچه هستین (از روی خودخواهی یا از روی حس مسوولیت در برابر موجودی که شماها مسوول به وجود اومدنش هستین نه خود از همه جا بی خبرش) با من به شدت همدرد هستید.

همین دیگه. تجربه های سینه به سینه ی دوران بارداری است. اگه روزی روزگاری گذار یه حامله ی دیگه به این وبسایت بیفته.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

فن اوری زده

Posted by کت بالو on September 17th, 2012

زمانی می فهمی زیادی فن اوری زده شده ای که داری به یه برنامه ی رادیویی در مورد باغبانی گوش می کنی. خانومه تلفن می زنه و می گه ما یه اپل تری داریم که مدتیه دچار مشکل شده و تو تا چند ثانیه ای می مونی انگشت به دهن که اولا اپل تری نبود و اپل تری جی بود. ثانیا اپل تری مال شونصد سال پیشه. اینها تازه یادشون افتاده باهاش مشکل دارند. ثالثا خانومه چرا تری رو اینجوری تلفظ می کنه. لابد لهجه داره. سوال بعدی جریان رو روشن می کنه: اپل تری توی باغچه ی پشت خونه است. دارم فکر می کنم نکنه خاکش مناسب نیست. چطور می تونم مطمین بشم!!!!

و…اینه که می فهمی عجب آدم مزخرفی شده ای بعد از این چند ساله. منظور درخت سیبه. نه تلفن موبایل هوشمند اپل تری!!!!!!!

واقعا که…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

فیلم جنجال بر انگیزِ محمد

Posted by کت بالو on September 14th, 2012

والا من این فیلم احمقانهِ جنجال بر انگیز رو دیدم. تعجبم از اینه که این فیلم که ساختش به شدت شبیهِ فیلم سوپرهای ارزان قیمت هست و جایی‌ هم به اکرانِ رسمی‌ در نیومده، چطور به دولتِ امریکا، یاا اصلا هر ملت و دولتی نسبت داده شده. اصلا، به نظرِ من کاملا معلومه که مونتاژ هست و خیلی‌ غیر حرفه‌ای دست کاری شده.

کلِ جریان کمی‌ بودار هست. رفتارِ لیبیایی‌ها (یاا حالا کسانی که ریختن دمِ سفارتِ امریکا و سفیر رو کشتند) بی‌ منطق و بسیار بچگانه و کلا زشت بوده. عکس‌العمل هیلاری کلینتون جالب بود و به جا، حالا یا صادقانه یا به خاطر منافعشون، و یا به خاطرِ سیاستشون. نمیدونم جریان کشدار تر از اینی که هست بشه یا نه. از جمله، نمیدونم ممکن هست روی انتخاباتِ امریکا اثر بذاره، یا باعثِ تنشِ بیشتر بینِ عرب‌ها و اسرائیل بشه، یا این که همینجا فیصله پیدا میکنه.

تند رو‌ها همه جا تندرو هستند، بی‌ منطق و عجول و (بنابر این) بی‌ سیاست. ازشون سو` استفاده میشه، یا مستقیماً، یا به اسمشون, و یا با تحریک کردنشون.

کنجکاوم بدونم پشتِ پردهِ جریان چی‌ بوده، و بعداً چی‌ میشه.

پیوست 1: کسی میدونه ایران میخواد جنگ بشه یا نه، و اگه آره، چه موقع؟!

پیوست 2: بابتِ خطِ اول، من تا حالا فیلم سوپر ندیده‌ام ها، همینجور حدسی گفتم. یعنی‌ منبابِ مقایسه فقط. به خودم گفتم خواننده‌ها هم که ندیده اند تا حالا، یه چیزی بپرونم، کسی نمی‌فهمه.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امیدِ دیدار

ربط مادام بوواری به رگ آوورت!!!

Posted by کت بالو on September 4th, 2012

کتاب جدید رو شروع کرده ام و فعلا صد صفحه از هفتصد صفحه اش تموم شده: مادام بوواری.

عجله دارم بفهمم قسمت سنت شکنی و اروتیک جریان از کجا شروع می شه. ترجمه ی انگلیسی روان و زیبایی داره و منی که عاشق خوندن در مورد قرن های پیشین هستم دارم کلی لذت می برم.
گاهی فکر می کنم کاش فرانسه ام به خوبی انگلیسی بود حداقل که کتاب رو به زبان فرانسه بخونم.

مشکل جدید؟ – خوابیدن به پهلو و ترجیحا پهلوی چپ.
ولله خوبیش به اینه که من کلا همیشه به پهلو می خوابم. منتها گاهی برای کتاب خوندن و تلویزیون نگاه کردن دوست دارم طاقباز دراز بکشم. عذاب وجدان می گیرم و فکر می کنم همون لحظه است که راه رگ آوورت بسته بشه!!!

فعلا در حال خوندن هستم. با عجله ی بسیار!!! باقی کتاب باید تا قبل از شروع ترم جدید تموم بشه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار