اشغال سفارت انگلستان!

Posted by کت بالو on November 29th, 2011

به انگیزه اش کاری ندارم. دلایلش هم قطعا از حد و مرز درک و فهم من خارجه. گیریم اعتراض هم بسیار به جاست و آنگلستان هم بد است و اخ. البته به من اگه بود می رفتم بانک صادرات و بانک سرمایه و قس علیهذا رو اشغال می کردم. ولی خوب لابد سفارت انگلیس واجب تر یوده.
 
ولی آخه این عکس ها با این قیافه های ناجور… مرتیکه سبیل کلفت کریه, عکس ملکه رو چکار داشته دیگه؟!

حالا صدای سازش کی در بیاد و چه مزقونی برامون کوک کرده باشند خدا عالمه.

باز شکر که کار کنان سفارت از در عقبی در رفته اند.

واقعا از ایران چی باقی مونده؟! یا شاید اصل و اساسش از اول همین بوده ولی دهه های چهل و پنجاه بهش اسانس توت فرنگی زده بودند. اسانسش که رفته , عینهو آدامس شده مثل لاستیک و طعم مزخرف زهرمار می ده , که اگه یه لحظه دیرتر تف کنی اش بیرون بهت حالت تهوع می ده.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

ماچ و بوسه با طعم پیاز و استیک

Posted by کت بالو on November 25th, 2011

یه چیزی که نمی فهمم اینه که چطور توی فیلم ها دو نفر غذا می خورند بعد فوری با لذت فراوان مشغول ماچ و بوسه می شند.
اصولا اگه کسی دندونش رو مسواک نکرده باشه نمی شه خیلی با لذت ماچش کرد اون هم درست بعد از غذا!

آدم می تونه به راحتی با عشق بزرگ زندگی اش خداحافظی کنه اگه  بخواد با دهنی که بوی پیاز می ده آدم رو ماچ کنه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چند همسری

Posted by کت بالو on November 24th, 2011

دولت بریتیش کلمبیا فعلا به چند همسری رای منفی داده. بحث سر چند همسری خر تو خر هست. به عبارتی هم خانم ها می تونند چند تا شوهر داشته باشند و هم آقایون می تونند چند تا همسر داشته باشند.
با این مدل چند همسری موافق هستم به شرطی که همه عاقل و بالغ باشند و دارای حقوق کاملا مساوی.
سر در نمیارم اگه آدم ها می تونند بیش از یک فرزند داشته باشند چرا بیشتر از یه همسر نمی تونند داشته باشند!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on November 22nd, 2011

یه چیزایی رو آدم مدت ها ازشون می ترسه. بعد که باهاشون روبرو می شه می بینه چقدر کوچک بودند. آدم یادش می ره در پس سال ها خودش بزرگ شده و رشد کرده. اما اون چیزی که آدم رو می ترسونده همونقدری مونده.
کی می گه بده که سن آدم بالا بره؟ من هر چی بزرگتر شدم خوشبخت تر شدم!
—-

مسافرت کاری از مزخرفترین چیزهای دنیاست. خوبه که آدم میره آدم های دیگه رو می بینه. کار جدید می کنه. مسوولیت ها پای خودشه. ولی یه جایی موندن وفتی کاری به عهده ات هست که باید در زمان محدود و بدون دسترسی به تمام امکانات موجودی که معمولا توی خونه و محل کارت دم دستته مزخرفه.
خلاصه که مسافرت تفریحی عالیه اما مسافرت کاری…همچین چنگی به دل نمی زنه. حالا می خواد وگاس باشه یا سولقون دره.

کتاب تابستون به پاییز کشیده شد. وسطش مجبور شدم یه امتحان بدم. یه درس زبان فرانسه گرفتم و یه کتاب فسقلی رو هم شروع کردم. همه ی اینها باعث شدند کتابه به جای سه ماه شش ماه طول بکشه. خیال دارم کتابه رو تا آخر ماه نوامبر تمومش کنم بلکه ماه دسامبر یکی دیگه رو شروع کنم.
بزرگترین انگیزه برای تموم کردن کتاب فعلی شوق شروع کردن کتاب جدیده!

کتاب فعلی از جالب ترین کتاب هایی بودکه در زندگیم خوندم البته. تاریخچه ی معاصر غول های صنعت مخابرات و رسانه های عمومی در آمریکا. شاهکاریه در نوع خودش.
دردناکترین قسمتش اینه که (لااقل در سیصد صفحه ی اول از) چهارصد صفحه کتاب فقط اسم یکی دو تا زن هست که اون هم یکی شون معروفترین هنرپیشه ی دهه ی بیسته. تاریخ رو مسلما مردها ساخته اند و نوشته اند و البته حسابی پا روی سر زن ها گذاشته اند. اصولا خداوندگار عالم معلوم نیست چه پدرکشتگی بزرگی با زن ها داشته.

گمونم پیشنهاد بی شرمانه اش رو حوا رد کرده. مار و سیب و اینها هم همه داستانه.
زنها هر چی می کشند از پاکدامنی ننه حواست و ستمگری خدا و مردها علاوه بر  مظلومیت بی نهایت خودشون!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار