هنر او, قانون زندگي

Posted by کت بالو on September 30th, 2004

بزرگترين هنر او اين بود:

در مراسم تقدير و بزرگداشت هر چيز و هر كس در هنگامه ي هلهله و شادماني, به ناگاه, دژخيم وار او را به مسلخ ميبرد, قرباني و تا مزارش تشييع مي كرد.

————–
هر چيز را قيمتي است. هر كس بهايي دارد.
بر داشته هايت بيفزا, كه قيمتي ترين ها را مالك شوي, و قيمتي ترين ها مالك تو شوند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

کتبالوی مجرم خواب آلود, صخره

Posted by کت بالو on September 29th, 2004

وقتی فهمیدم چقدر خوابم میاد که حتی وقتی پلیس بهم گفت بزن کنار و شروع کرد ازم سوال کردن حتی یه ذره هم خواب از سرم نپرید. تقریبا توی خواب و بیداری جوابش رو دادم.
پلیس خانوم با دقت دیده بود که تاریخ انقضای برچسب مالیات ماشین این ماهه و الان هم آخر ماهه. شانس آوردم که یه روز به آخر ماه وقت داشتیم.
ازم سراغ پلاک جلویی ماشین رو میگرفت. بهش توضیح دادم که همه اش شیرین کاری خودمه. منتها خواب بودم و کلمات یادم نمی اومد. نصف حرفم ایما و اشاره بود. خانومه باهوش بود, همه اش رو فهمید.
جریمه نشدم. فقط دو سه تا نکته رو بهم گفت و رفت.
از این به بعد به گل آقا اعتماد نمی کنم. دو تا از چیزهایی که گفته بود لازم نیستند, لازم بودند. همراه داشتن سند ماشین به هنگام رانندگی, و الزامی بودن پلاک جلویی ماشین.
ولی باور کنید یا نه تمام این جریانات باعث نشد حتی یه ذره خوابم بپره.
————————————

تکیه گاه , مانده است

و یک عشق بیکران
انکار ناشدنی, بی فرجام,نا میمون

و یک برودت,
برودت روزهای تنهایی

و یک برهوت
برهوت لحظه های عطش

دستهایت به سردی یخبندان غرور
به استحکام صخره های فراق
و کلامت
به تلخی لحظه های وداع
به بیهودگی شماتت

دست های من, داغ
نابالغ,
شکننده,
پر طلب
گرمای دستهای صد هزاران جفت عاشق,
عاشق نابالغ را
پیاپی تجربه می کنند

و به استحکام صخره های بی تفاوت تو
برای لحظه های ناگزیری و بلوغ
می اندیشند

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

سر کاری؟!!

Posted by کت بالو on September 29th, 2004

چه عرض کنم ولله. حسابی رفتم سر کار و در انتظار که ببینم این آقای هخا چه می کنه.
از یه طرف مخالفین, از یه طرف موافقین. چندتاییشون رو هم خوندم.فعلا بعد از یه مقداری فکر در اوقات فراغت به این نتیجه ها رسیدم.

احتمالات زیادند.
یکی این که ایشون یه کمی همچین قوای مغزی شون ایراد داشته باشه. در اون صورت عجیبه که کسی که کانال تلویزیونی بهش داده چطور و روی چه حسابی این کار رو کرده. قوای مغزی یه نفر می تونه ایراد داشته باشه. ولی قوای مغزی یه دسته ی کامل که بتونند امکاناتی در حد کانال تلویزیونی هم داشته باشند بعیده که جمیعا مشکل داشته باشه.

دوم این که یه خالی بند باشه و بخواد معروف شه و پولی به جیب بزنه. من خودم به این یکی راحت تر رای می دم. مثلا دهم مهر یه اتفاقی می افته. فرض کنیم طیاره توسط دولت آمریکا توقیف می شه, یا مردم از آقای هخا عاجزانه تقاضا می کنند که همونجا بمونه و خودش رو به خطر نیندازه یا فیوز خلبان طیاره بسوزه, و آقای هخا در گوشه ای از دنیا به زندگی سعادتمندانه ی خودش ادامه بده و یواش یواش از صفحه ی تلویزیون و یاد ها محو بشه. یه چند تا اعلامیه ای هم این وسط مسط ها پخش کنه و کل جریان هم هیچی به هیچی.

سوم این که از طرف خود دولت جمهوری اسلامی علم شده باشه. چرا و به چه دلیل رو نمی دونم. بنابراین به این هم رای نمی دم.

چهارم این که جریان یه کمی جدی تر باشه و بشه بهانه برای یه کودتا در روز دهم مهر ماه !!! با این طرفداری هخا از سپاه پاسداران, بعید نمی بینم اگه چنین سناریویی وجود داشته باشه.تنها ایرادش اینه که این هم یک کم ایده آلی تر از واقعی بودن به نظر میاد.

پنجم هم این که راست راستی یک انسان معتقد و یک ایرانی وطن پرست باشه که درست یا غلط داره سعی خودش رو می کنه که ایران رو آزاد کنه. به این هم رای نمی دم. یه جای کار ایراد داره. من, که یک صدم این هم ادعای وطن پرستی و غیرت ندارم, زبان فارسی و ایران شناسی ام از آقای هخا به نظرم بهتره. تازه, چطور می شه که آدم بعد از نود و بوقی تازه یادش بیفته که میهن پرسته و عرق ملی داره. این همه سال مگه ملت توی پر قو بودند؟ یا دست و پای آقای هخا توی پوست گردو بوده. وطن پرستی که موسمی نمی شه. این سناریو هم چنگی به دل من نمی زنه.

ششم این که یه جریاناتی, یه اپوزیسیوناتی این آقا رو علم کرده باشه, به وعده و وعیدی. انداخته باشدش جلو که پشت سرش بیاد و به نون و نوایی برسه. از اونجایی که یه سری از این اپوزیسیون ها ممکنه همین جوری شب بخوابند و صبح پاشن و جریاناتی راه بندازند, این یکی هم خیلی بعید نیست. فقط عجب اپوزیسیون دور از ذهنی. آخه توی انقلاب قبلی, از سال چهل و دو -اونی که ما خبر داریم- تا سال پنجاه و هفت رهبر و کل اعوان و انصار تحت تعلیم بودند. مردم تعلیم می دیدند. هزار جور حزب و پایگاه درست شد.مسجدها و دانشگاه همه شد پایگاه های مسلح انقلاب. خلاصه حداقل پونزده سالی طول کشید. ولله من هر چی به مغزم فشار میارم با این مثقال معلومات تاریخی نداشته ام, تا جایی که یادمه انقلاب اینقدر آبکی نمی شه.

با این یه مثقال استدلال, من به شماره ی دو رای می دم. شاید یه کمی از شماره ی شش هم قاطی داشته باشه. بعد از اون در ایده آلی ترین حالت به شماره ی چهار رای می دم.

ولی آی کنجکاوم ببینم عاقبت کار به کجا می کشه. همین قدر که آدمی پیدا شده که این کار رو بکنه کلی واسم جالبه. تغییر رژیم, اینقدر آبکی. با نیروهای مثبت ماورای طبیعه ی هخا.
بابا این امام زمان هم با کل نیروهای ماورای طبیعه و مافوق طبیعه اش, که خود خدا هم تئوریسین اشه, قربونش برم یه هزار و چهارصد پونصد سالی داره مقدمه فراهم می کنه تا بیاد.
انقلاب راه داره, اصول داره.فلسفه داره, تئوریسین می خواد,اسلحه می خواد, ملت معتقد, یا جماعت پاپتی و گرسنه می خواد.
مگه یه چیزی باشه که ما ندونیم. بخیل که نیستیم, این همه قاجار و پهلوی و آخوند حکومت کرد, یه مدت هم هخایان بیان. اصلا گاسم بعد از یه مدت دستمون به انقلاب راه افتاد و همینطور -ببخشید- زرت و زرت واسه ی سرگرمی و رفع کسالت و بیکاری حکومت علم کردیم و انقلاب کردیم. کی به کیه؟

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

کلمه ی فرانسه ی امروز:

coup d’etat

به معنی کودتا!! بعنی تغییر ناگهانی در وضعیت موجود. تشکیل شده از دو کلمه ی coup و etat.

خانوم ها و آقایون فرانسه دون. برای دو روز دیگه احتمالا به معادل فرانسه برای کلمه ی “سر کاری” نیاز خواهم داشت. کمک هاتون لطفا برسه. کلمه ی پیروزی و تبریک و اینها رو بلدم اگه مناسبتش باشه.

شمارش معكوس

Posted by کت بالو on September 28th, 2004

بدكي هم نگفته اين كاكتوس تيلا جان.

من كه از همه چيز گذشته فضوليم گرفته.

يكي از دوستام مي گه اين آقا با اين كارش مشهور شده. ايران هم بره از اونجا كه همه ي دنيا شناختنش احتمال اين كه رژيم بكشدش كمه. اين دوستم تاسف مي خورد كه چرا اين فكر قبل از هخا به فكر خودش نرسيده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

كلمه ي فرانسه ي امروز:

regarder

به معني “نگاه كردن”. فعل از دسته ي اول افعال فرانسه كه به er ختم مي شند.

درس چندم

Posted by کت بالو on September 27th, 2004

درس چندم بود اين يكي؟ دهم؟ صدم؟ هزارم؟ شايدم درس آخر. كي مي دونه.

اگه خواستي يه كسي كه سرش به تنش بيارزه, و رازت رو نگه داره, به حرفت گوش بده و خسته نشه و اذيت نشه, دنبال يه دوست نگرد كه “يافت مي نشود, جسته ايم ما”. اين يك حرفه است. دنبال كار دونش بگرد, مبلغي مي گذاري به حسابش, و يك گوش پيدا مي كني به مدت يك ساعت, خزعبلاتت رو با حوصله گوش مي ده, خسته نميشه, اذيت نمي شه, به كسي هم بروز نمي ده. آخر يك ساعت كارش باهات و كارت باهاش تموم مي شه. پول دادي و گوش خريدي براي شنيدنت.

توي اين دنياي نامرد, به اميد پيدا كردن دوست و كسي كه دوستت بداره نباش. هر كسي بهر چيزي مياد. تكرار دوباره ي باور سال هاي دور. و به ياد سپردن اين كه قانون دنيا قانون جنگله. توانايي هات رو زياد كن, قابليت هات رو, كه هرگز كسي نيست…نه, هرگز كسي نيست…ديگه هرگز تكرار نخواهد شد…سخته اما بايد باور كرد تمام حقايق سخت و تلخ روزگار رو.

و اشك هايي براي نريختن. كه با چشم بايد بي رحمانه نگريست و نه گريست.

و ياد آوري دوباره ي مكالمه ي حسن كچل با ديو:

-چي شد كه تو ديو شدي؟
-من اولش ميش بودم…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست: كلمه ي فرانسه ي امروز:
Une fille
به معني “يك دختر”. اسم مونث
Un garcon
به معني “يك پسر”. اسم مذكر.
با تشکر از مامان نیلوی عزیز کلمه ی بالا تصحیح می شه به:
gar

اهورا یزدی

Posted by کت بالو on September 26th, 2004

نمی دونم عاقبت این حرکت چیه؟ نمی دونم این آقا نوعی دن کیشوته, یا نه, واقعا می دونه داره چه می کنه و با آگاهی جلو می ره.
نمی دونم جریاناتی پشت پرده است, یا همه اش همینه که داریم می بینیم.
نمی دونم, نه می تونم بگم قبول دارم, و نه به این راحتی می تونم انکارش کنم.

فقط می تونم بگم نمی دونم, می تونم بگم گاهی وقت ها من رو یاد رادیوی مجاهدین می اندازه, می تونم بگم برام جالبه اگه یه نفر به اتکای خودش و خودش و خودش چنین حرکتی رو شروع کنه. بیش از هر چیزی جالبه.

اگه ایران بودم می رفتم جلوی دانشگاه؟ شاید آره, شاید نه. واقعا نمی دونم. اما اینجا..اگه مشابه این حرکت انجام بشه مطمئن هستم که شرکت می کنم.

چی بگم؟ بگم به امید آزادی ایران؟ بگم به امید آزادی ایرانی؟ بگم به امید سرافرازی ایران و ایرانی؟ بگم به امید آزادی بشریت؟ به امید سرافرازی بشریت؟ فقط…فقط یه کمی شعارگونه و ایده الیستیه.

اما دست آخر یک کلام. کاری که آقای اهورا یزدی میکنه رو, دن کیشوت وار, یا چه گوارا گونه, من جرات انجامش رو نداشتم. امیدوارم به بهترین شکلی هدایت بشه. امیدوارم آدم ها خوشبخت تر و شادتر و آگاه تر بشن.
می نشینم تا زمان بگذره, و زمان همیشه می گذره.
آینده نشان خواهد داد.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

عزیزترین ها

Posted by کت بالو on September 26th, 2004

اگه به زبون نمیاد, نه این که نیست.
چیزهایی هست, مثل “سکوت”, اگه به زبون بیاریشون, از دست می رن.

و…
عجبا که عزیزترین ها هستند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پیوست: عبارت فرانسه ی امروزهست

Je t’aime

به معنی “دوستت دارم”.

و ..آهنگ “دیشب” از فرامرز آصف که خواننده ی مورد علاقه ی من هست اون بالا اضافه شده. 7 مگابایته و فرمت ام پی تری!!

جباریت

Posted by کت بالو on September 25th, 2004

این رو نگاه کنین. هاله ی عزیز لینک داده.

راست می گن که می گن اون اواخر متن تمام اونها رو احمد خمینی می نوشته و بعد از خمینی امضا می گرفته؟
البته این رو کسی گفته که بالا بری پایین بیایی ته دلش از خمینی خوشش میاد.

یه کتاب بود, نقد و تحلیل جباریت. خیلی سال پیش خوندمش و خوشم اومد.الان خیلی کم ازش یادم مونده. اونموقع سنم کم بود و برداشتم مسلما متفاوت و ناقص بود. روی اینترنت دارم دوباره دنبالش می گردم. برای فهم جریانات خمینی و سایرین کمک می کنه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

مهتاب شب پاييز

Posted by کت بالو on September 24th, 2004

زير نورمهتاب, كنار يه در ياچه, روي يه نيمكت چوبي, وسط چمن سبزمرطوب,كنار يه نهر روان,زير درخت بيد مجنون, فارغ, رها, آزاد, توي هواي ملس شب پاييز…بوس و كنار و آغوش…

مهتاب زده تاج سر كاج
پاشويه پر از برگ خزان ديده ي زرد است
بر زير لب هره كشيدند خدايان
يك سايه ي باريك
هستي شده تاريك
رنگ از رخ مهتاب پريده
برگونه ي او ابر اگر پنجه كشيده
دامان خودش نيز دريده

آرام دود باد درون رگ نودان
با شور زند ني لبك آرام
تا سرو دل آرام برقصد
تا آن كه بخواند
شبگير سر دار
……
……
پاييز چه زيباست
پاييز دو چشم تو چه زيباست
…….

اين شعر رو خيلي دوست دارم. حيف كه حفظ نيستمش. خيلي حيف.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

كلمه ي فرانسه ي امروز:
l’ amie
به معني دوست.

پيوست: اين خلبان كور عزيز راست راستي غير قابل پيش بيني عمل مي كنه. بفرماييد. آدرسش رو تقديم كرده به “دخمر” خانم.

به اندازه ي يكربع كامل داشتم مي خنديدم.
فقط يكي به من اين رو بگه. آدرس وبلاگ خلبان به چه درد دخمر مي خوره؟

هواي خريت !!

Posted by کت بالو on September 23rd, 2004

شيشه ي ماشين پايين بود و بوي چمن شبنم خورده مستم كرده بود. تازه فهميدم چرا صبح ها احتياجي به ميگساري نيست. هوا و بوي صبح خودش آدم رو مست مي كنه.
روز اول پاييز و اين هواي ملس توي اين شهر بي پدر و مادر يخزده.

امروز صبح از اون روزهايي بود كه آدم بي خيال همه ي دنيا بشه و بزنه بيرون توي دشت و صحرا. عجب بي انصاف و نامردند اين مسئولين دولت و روساي اداره جات كه توي اين هوا هم از ما كار مي كشند. داشتم فكر مي كردم كاشكي اسب بودم يا خر يا گاو مثلا. اونوقت كارم توي هواي آزاد بود!!! حسابي به جماعت محترم خر و گاو و اسب حسوديم شد امروز. خلاصه كه بدبختي اينه, همه ي شرايط خريت رو دارم تمام و كامل, فقط اين مزيت كار در هواي آزاد در روز هاي خوب رو برخوردار نيستم. بخشكي شانس. به امروز كه رسيد ما آدم شديم!!!!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

آهان راستي. به سفارش پريساي عزيز. كلمه ي فرانسه ي امروز:
Un homme
به معني يك مرد. اسم, مذكر. براي همين هم un گرفته اولش.
Une femme
به معني يك زن. اسم مونث. براي همين هم une گرفته اولش.
و.. فرانسه دون تر از من توي وبلاگشهر خيلي زياده. من اينجا فقط يه كمي درس هام رو با دوستان تمرين مي كنم. به اساتيد گل جسارت نشه.