حجم

Posted by کت بالو on April 20th, 2004

به خوبي مي شه حدس زد كه اگه مدت يكماه ديگه اينجا بمونم ميشم يه تپلي سفيد مفيد, تقريبا به هيكل زنان قاجار.
هر چي زور زده بودم و لاغر شده بودم از دست رفت. البته فكر كنم بيشتر به خاطر الگوي زندگي اينجاست تا نوع غذاهاي مصرفي.

خلاصه كه بدونين و آگاه باشين يك حجم كتبالو رفته اما دوحجم كت بالو داره برمي گرده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

ابتدا خلاصه ي خبرها

Posted by کت بالو on April 17th, 2004

بسم الله الرحمن الرحيم

….امروز كت بالو با پدر دوستش ديدار و در مورد اوضاع جاري اجتماعي اقتصادي فرهنگي و سياسي دو كشور ايران و كانادا گفتگو كرد. در پايان اين ديدار توافقاتي جهت دعوت پدر دوست به كانادا و تحويل دوست به همسر آتي به عمل آمد. از همسر آتي دوست در حال حاضر اطلاعي در دست نمي باشد.با مادر دوست نيز گفتارهايي شامل غيبت از تمامي دوستان و آشنايان و فاميل به غير از حضار جلسه انجام و اطلاعات زيادي رد و بدل شد. پدر دوست طي مراسم باشكوهي كت بالو را به مقصد رسانيده وي را وداع گفت. طبق پيش بيني هاي به عمل آمده كليه اعضاي خانواده ي دوست جهت بدرقه ي دوست و كت بالو در فرودگاه حضور به هم خواهند رسانيد.

….اجناسي شامل يك عدد شلوار جين, يك عدد كارت تلفن به اعتبار تقريبي 90,000 ريال, و يك عدد ملي كارت مفقود شده است. خواهشمند است خواهر شوهر نقلي اسباب و اثاثه اش را بازبين نمايد. امكان پيدا شدن شلوار جين در محل اقامت ايشان بسيار زياد مي باشد. از يابنده خواهشمند است اقلام مفقوده را به آدرس ايميل كت بالو پست نموده و مزدگاني دريافت كند.

….گل آقا امكان دسترسي به يكي از سايتهاي آنلاين كت بالو را ندارد.چنانچه از پيغام دريافتي استنباط مي شود تماس با خدمات مشتركين لازم مي باشد. تا مراجعت كت بالو به كشور امكان انجام هيچ عملي نيست.

….در پاسخ ايميل كت بالو به ايميل محل كار خودش هيچ پاسخ اتوماتيكي مبني بر اين كه كت بالو سر كار نمي باشد دريافت نمي گردد. اين موضوع موجبات دلواپسي بسيار زياد كت بالو را فراهم آورده است. متاسفانه امكان هيچ كاري تا زمان بازگشت كت بالو به كشور نيست.

….امروز كت بالو با همكاران سابق خود يك ديدار رسمي به عمل آورد. در اين شركت معظم دولتي,وجود كت بالو مانند صداي برخورد يك كاميون شيشه به يك ديوار بتوني در يك بعدازظهر آرام و خوابزده ي تابستاني نامانوس و ناهمگون مي نمود. با افتتاح يك جلسه مختلط متشكل از بيش از 20 نفر كارمندان اين شركت, به صورت محترمانه از كت بالو درخواست شد جلسه را ترك گفته و بيرون اتاق منتظر همكاران خود باشد. كت بالو طبق عادت هميشه كه بسيار به خود خوش مي گذراند, اين مدت را در كافي شاپ روبروي اين سازمان معظم به نوشيدن كاپوچينو گذراند. كت بالو سپس از فرزند 20 روزه ي ديگر همكار سابق خود ديدار به عمل آورد.

….كت بالو طي يك مكالمه ي تلفني با همسر محترم مراتب قدرداني و علاقه ي خود را به ايشان اظهار و از دوري ايشان اظهار تاسف نمود.

….كت بالو در آخر ضمن يك حركت بسيار فرهنگي نسبت به آپديت كردن وبلاگ خود و خواندن وبلاگ ساير وبلاگرهاي دوست و همسايه اقدامات لازم را به عمل آورد.

….پيش از ترك اين كشور گفتگوهاي تلفني و ديدار هاي بسيار زياد ديگري بايد به عمل آيد كه بسيار فراتر از برنامه هاي پيش بيني شده مي باشد. كت بالو تا پاي جان جهت انجام تمام اين ديدار ها و گفتگو ها تلاش خواهد كرد. اميد است ملت هميشه در صحنه نيز با دعاهاي خود به درگاه مقدسين و معصومين چونان هميشه كت بالو را مساعدت و همراهي نمايند.

…اين بود چكيده ي اخبار امروز كت بالو. به اميد ديدار شما در آينده اي نه چندان دور.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

عاشقي و سفر

Posted by کت بالو on April 16th, 2004

فعلا در حال خوندن كريستين بوبن هستم. اين قسمت برام جالب بود:
چگونه مي توانيد به نزديكان خود بگوييد كه عشق شما, همان عشقي كه به من زندگي مي بخشيد, اين زمان برايم مرگ آور است.چگونه مي توانيد به كساني كه دلبسته ي شمايند بگوييد كه از شما دل بكنند.

بياين بريم درياكنار, براي بار صدهزار

Posted by کت بالو on April 14th, 2004

براي بار صد هزارم:

مي خوام برم دريا كنار, دريا كنار هنوز قشنگه…..

واه از اين صبح زود بيدار شدن ها كه اينقدر دوست دارم, اما اينقدر هم سخته. ديروز تا ساعت 11:30 ظهر خوابيدم!!!!
—-
اينجا كه مياي فكر مي كني شدي مركز دنيا, و عالم و آدم عينهو اقمار منظومه ي شمسي مي چرخند دورت. يه از خودراضي مزخرفي شده ام كه حد نداره.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

سكوت زنده

Posted by کت بالو on April 14th, 2004

امروز كسي رو ديدم كه به نظرم مياد آينه ي خودم حدود 6 سال پيش است. كم تجربه و نيازمند يه كسي كه دوستش داشته باشه و دستش رو بگيره و اشتباهاتش رو ناديده بگيره.

يواش يواش دارم به لحظه هاي بي تابي مي رسم. كشش به سمت خونه. به سمت زندگي خودم.
فرصت ها كوتاهند و دوست داشتني ها بسيار. خو كرده ها من رو به طرف خودشون مي كشند.

مهم ترين دلايلي كه به خاطرشون اينجا هستم هنوز كامل پاسخ گفته نشده اند.

مشكل اساسي اينه كه به نوعي خود آگاهي رسيده ام كه آزارم مي ده. اين كه دليل هر كار رو بدوني و از روي غريزه رفتار كردن رو ترك كني, و به سمت خود آگاهي بيشتر قدم برداري واقعا آزارنده است.
خود داري آزارنده است. به عبارتي وقتي خودت حريف خودت نشي, و خودت حريف ديگران نشي.
يا وقتي ببيني كاري نمي توني براي كسي بكني. توانش رو نداري, و آرزو كني كه كاش مي تونستي..

كاش…
———

بيشتر از هر چيز موضوع “سكوت زنده” فكرم رو به خودش مشغول كرده. محمد جواد عزيز در مورد اثري به نام “سكوت زنده” بهم گفت. دارم فكر مي كنم چطور مي شه سكوت زنده نبود. چطور مي شه جرات و فضاي گفتن پيدا كرد. سكوت زنده از چيزهايي هست كه فكر مي كنم تا مدت ها به يادم بمونه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

زن هنوز..

Posted by کت بالو on April 13th, 2004

زن از ابتداي جمله ي مرد فهميد كه مرد در دام است,يا شايد هم فكر مي كندكه جاي خوبي براي پهن كردن دام پيدا كرده است. غافل از اين كه زن كوچكترين حركاتش را مي ديد و هر اشاره را مي فهميد.

مرد از سفرش به بلاد خارجه به همراه خانواده حرف مي زد و زن اشاره ي مرد را به خانواده دوستي و تعهد, و نيز عطش او براي زني جوانتر و تازه تر را به روشني روز درك مي كرد. زن مردهاي زيادي ديده بود.

مرد از هنرهايش مي گفت و از مهارتش در ميناكاري و جستجو براي يك طرح ناب, و زن در نگاه و رفتار مرد مفهوم طرح ناب الهام بخش را به خوبي مي فهميد.

زن آواز مي خواند و مرد به همراهي اش دم مي گرفت. مرد كه به صد عشوه و بهانه صندلي كنار زن را براي نشستن برگزيد و دستش را به پشتي صندلي زن تكيه داد, زن به يقين دانست كه هدف تمام اشاره ها و كنايه ها بوده است. و زماني كه نگاه همسر مرد را از مرد دور ديد, و دست مرد را در جستجوي دستانش هر چند پنهان از گوشه ي چشم دانست, فهميد كه مرد پيش از سپري شدن يك ساعت در روياي هماغوشي او در پي كشف رازهاي بيشتر پيكر زن است.

زن درسش را خوب مي دانست, و ميدانست چرا اين درس را دوباره و دوباره مرور مي كند.
زن در پي يك فراموشي بود, براي بار پنجم, ششم, دهم, دوازدهم, صدم… خودش نمي دانست. در پي شكستن يك طلسم, در پي بردن يك احساس به بوته ي آزمايش.. اين بار شايد طلسم مي شكست. اين بار شايد در پس يك هماغوشي, در پس يك مرد, تمام خاطره ها و يادها فراموش مي شد. اين بار شايد طلسم مي شكست. شايد…

و زن پيراهنش را بازتر كرد, يك لبخند و يك نگاه, چنانچه بارها آزموده بود و به نتيجه ي كار آنچنان اطمينان داشت كه به تاريك بودن آن شب بي نور.

كوچكترين نوسانات هيجان در مرد را با وجود فاصله احساس مي كرد و ميل مفرط و مهار نشدني مرد به در آغوش گرفتن خود را با بي اعتنايي و در كمال آگاهي به تماشا نشسته بود.

به رقص كه در آمد, هنوز در تمام زير و بم هاي موسيقي دنباله ي نگاه مرد را مي ديد كه چگونه روي خطوط اندامش بالا و پايين مي رود, و هيجان مرد كه به بهانه ي رقص با همسرش به ميانه ي ميدان آمد. موي كم پشت, خندان -طبق معمول همه ي مردهاي قبلي در موقعيت مشابه-, و سعي مفرط در جلب توجه, كه خواهي نخواهي زن را به ياد يك ميمون خوش قد و بالا و خوش ادا مي انداخت.

زن كه نشست, مرد باز هم در كنارش بود,زن گيلاس شراب را به دست گرفت كه بياشامد, و مرد كه دستپاچه از ظرف ميوه, ميوه اي پوست كند تا زن مزه ي شرابش كند.. و زن مي رفت كه از مرد خوشپوش و خندان تنفر پيدا كند.. و يك چهره , و يك احساس باز در زن جان مي گرفت, باز جان مي گرفت. لعنت به اين چهره, لعنت به خاطره اي كه تنهايت نمي گذارد. لعنت به اين احساس…
زن ميوه را مزمزه كرد و شراب را سر كشيد و خواند… مرد در اوج تحسين و هيجان بود. زن احساس ترحم مي كرد به مردي كه تا اين حد محتاج تن زن بود.

مرد دندان هاي سفيدي داشت, و دختر مرد فقط چند سالي از زن جوانتر بود. مرد به پهناي صورتش لبخندي زد و زن احساس ترحم كرد و ريشه ي سياه چند دندان بسيار سفيد را ديد.

مرد در گوش زن آوازي پنهان آغاز كرد. زن به يك چهره فكر مي كرد.

شايد فراموشي در پس گام ديگر مي آمد. هماغوشي معجزه مي كند, معجزه.

و دو روز بعد زن در ميان بازوان آن مرد ترحم انگيز بود…و مرد در اوج هيجان و زن در اوج شگفتي از نيرويي كه داشت.. و هنوز يك صورت آنجا بود. يك حس, يك درد, حسي كه لذت هماغوشي را از زن مي گرفت.

تلاش بي نتيجه بود.
پيراهنش را كه به تن كرد, مي دانست كه دوباره در ابتداي راه است. صورت هنوز با زن بود, و يك درد هنوز آنجا بود, و باز مردي بود كه اسمش خط خورده بود و مردود, از زن يك نمره ي قبولي را براي ادامه ي راه, گدايي مي كرد.

حقيقت اما بسيار دردناك است:
زن هنوز عاشق بود…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

ترانه ي پاييز

Posted by کت بالو on April 13th, 2004

خيلي وقت بود كه دنبال اين شعر مي گشتم و پيدا نمي كردم تا بالاخره ديروز در كتابي كه هديه گرفتم پيداش كردم و از ديروز تا حالا حدود ده باري خوندمش:

پاييز چه زيباست
مهتاب زده تاج سر كاج
پاشويه پر از برگ خزان ديده ي زرد است
بر زير لب هره كشيدند خدايان
يك سايه ي باريك
هستي شده تاريك
رنگ از رخ مهتاب پريده
بر گونه ي ماه ابر اگر پنجه كشيده
دامان خودش نيز دريده
آرام دود باد درون رگ نودان
با شور زند ني لبك آرام
تا سرو دلارام برقصد
پر شور
پر ناز
پرشور بخواند
شبگير سر دار

هر برگ كه از شاخه جدا گشته به فكر است
تا روي زمين بوسه زند بر لب برگي
هر برگ كه در روي زمين است به فكر است
تا باز كند ناز و دود گوشه ي دنجي
آنگاه بپيچند
لب را به لب هم
آنگاه بسايند
تن را به تن هم
آنگاه بميرند
تا باز پس از مرگ
آرام نگيرند
جاويد بمانند
سر باز برون از بغل باغچه آرند
آواز بخوانند
پاييز چه زيباست

پاييز دو چشم تو چه زيباست
سر مست لب پنجره خاموش نشسته ام
هر چند تو در خانه ي من نيستي امشب
من ديده به چشمان تو بسته ام
هرعكس تو از يك طرفي خيره به رويم
اين گويد
هان هيچ
آن گويد
برخيز و بيا زود به سويم
من گويم نيلوفركم رنگ لبت را
با شعر بشويم؟
با بوسه بگويم؟
اي كاش..اي كاش
آن عكس تو از قاب در آيد
همچون صدف از آب برآيد
جان گيري و بر نقش گل بوته ي قالي بنشيني
آنگاه به تن پيرهن از شوق بدري
پستان تو از شور بلرزد
ديوانه همه شوق, همه شور
بيگانه, پريشيده همه قهر
تا آنكه تن برهنه را خسته نمايي
.
.
.

بي عنوان

Posted by کت بالو on April 11th, 2004

فكر مي كنم به تمام چيزهايي كه ياد گرفته ام, و خوشحالم كه اين چيزها رو ياد گرفته ام. هميشه مديون كسي هستم كه اونها رو بهم ياد داد.

——

جمله ي I love you بسيار قشنگه خصوصا وقتي روي يه جعبه ي بزرگ جواهرات نوشته شده باشه!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

بدو, بدو

Posted by کت بالو on April 10th, 2004

بدو, بدو, بدو, بدو,…
صبح برو بانك, بعدش بپر خونه كه به فرم ها برسي. بعد بدو برو پيش زري, بعدش پري, بعدش بابا بزرگ گفته كه پس ما چي مي شيم, بعدنش بايد بدوي بري دكتر كه انگشت شست پات رو كه يه ساله رنگش سفيد شده نشون بدي. اونوقتش شب بايد عين گوشت كوبيده سينه خيز بري توي تختخواب..و….
بامزه است ها. كلي داره خوش خوشانم ميشه. راست راستي عاليه.
اين هفته ديگه عازم مسافرت هستيم. به همگي در اقصي نقاط عالم خوش بگذره.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست: گل آقامون دارند كارهايي رو انجام مي دن كه در زمان بودن ما انجامشون غير ممكن بود. دارند فيلم godfather مي بينند. فكر مي كردم گل آقا خيلي خيلي گل باشه, ديگه نه اينقدر. فيلم گاد فادر!!!! ولله اگه من مي تونستم اينقدر گل باشم.

دوست داشتني ها

Posted by کت بالو on April 8th, 2004

عالي بود. هوس كرسي كرده بودم,حسابي و طبق معمول هميشه كه خيلي خيلي خوش شانس هستم صاف از آسمون يه كرسي سبز شد. كلي كيف كردم.

نمي تونم تشخيص بدم كه به كجا تعلق دارم. مسلما علايق من و كساني كه دوستشون دارم اينقدر پراكنده هستند كه جمع كردن همه شون در يك جا غير عملي به نظر مياد. اما وقتي كه بيشتر فكر مي كني مي بيني چه اهميت داره اگه كساني كه دوستشون داري بهت چسبيده باشند يا اين كه از اينجا تا دورترين فاصله ي دنيا ازت دور باشند.

خدا رو صدهزار بار شكر, اينجا نه كسي شكسته شده, نه كسي مشكل جدي اي پيدا كرده و نه كسي بيماري اي داره.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار