77) یه لینک رای گیری

Posted by کت بالو on February 7th, 2003

این رو توی وبلاگ <a href=”http://dokhtare15saleh.blogspot.com”>دختر 15+1 ساله</a> دیدم. نمی دونم چطوری کار می کنه. اما به هر حال این لینکه برای :
<a href=”http://www.gozar.org/”>جمهوری اسلامی آری یا نه</a>.
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار

76)سلسله اتفاقات شادی انگیز

Posted by کت بالو on February 5th, 2003

بعد از اون حضیض افسردگی که توش بودم خدارو شکر یه سلسله اتفاقات پشت سر هم کمک کرد که من دوباره حالم بهتر بشه. این سلسله اتفاقات عبارت بودند از:
1) ناز کشی گل آقایی
2) نوشتن وبلاگ
3) سخنرانی گل آقایی
4) یادداشت <a href=”http://yadegari.blogspot.com”>خنگ خدا </a>و لینکش
5)<a href=”http://zhiivar.blogspot.com”> میترا </a>که بهم گفته بود دوستم داره
6) همه دوستام که بهم سر زده بودن
7) و بالاخره یه مکالمه با مامان جونم به شرح زیر:
مامان: کتی امروز رفته بودم کنگره شیدا رو دیدم.
کت بالو: وا هنوز هم همونقدر توالت می کنه؟
مامان: آره, یه مویی درست کرده بود که خدامیدونه. یه عالمه هم توالت کرده بود. خیلی خوشگل شده بود.
کت بالو: می خاد بمونه ایران؟
مامان: آره. گفت می خاد ایران دوباره توی مطبش کار کنه و برای بچه ها پول بفرسته. خودش اومده منتها برای بچه ها یه سگ خریده گذاشته اونجا.
کت بالو: آره. قکر کنم مطبش خیلی خوب پول در بیاره.
مامان: آره ماهی 10 میلیون رو بهش می ده. منتها اون تکنسینه همه پول مطب رو مدتی که اون نبود براش کشیده بالا.
کت بالو: آره خوب معلومه . اون همه درآمد رو که نمیاره دودستی تقدیمش کنه.
مامان: آره حالا شیدا گفت که دوباره می خاد شوهر کنه.
کت بالو: وا این می شه دفعه چهارمش که.
مامان: آره. دو بار با یه نفر ازدواج کرد. یه بار با یکی دیگه. حالا می گه می خاد یه مرد پولدار پیدا کنه زنش بشه. بهش گفتم مرد پولدار که با تو ازدواج نمی کنه. یه آدم بی پول میاد با تو ازدواج می کنه که پولت رو بکشه بالا.
کت بالو: خوب آره دیگه.
مامان: بعد ازش پرسیدم اون هندیه باهات ازدواج نکرد؟ گفت نه, اون رفت یه دختر سی ساله خوشگل مامانی گرفت.
کت بالو: هندیه کیه دیگه؟
مامان: رئیس بخششون بود توی کانادا. باهم دوست بودن. عروسی دخترش هم که اومده بود ایران اون باهاش اومده بود.
کت بالو: ا؟ من نمی دونستم.
مامان: آره حالا بهش گفتم دختر جون برو یه آدم حسابی پیدا کن باهاش دوست شو. هروقت هم خاست یا تو خاستی می رین دنبال کار خودتون.
کت بالو: خوب راست گفتی. اون چی گفت؟
مامان: گفت نه دیگه خسته شده ام. می خام ازدواج کنم. ولی خوب 56 سالشه.
کت بالو: وای مگه آدم خله خوب یه بار شوهر کرده دیگه طلاق نمی گیره هی دوباره بخاد شوهر پیدا کنه.
مامان: آره دیگه….
.
.
.
و خلاصه بهتون بگم که این مکالمه شادی من رو تکمیل کرد.
واقعا که .من باید خجالت بکشم.آخه این حرف ها چیه؟ اما چه کنم که عاشق حرفهای خاله زنکی هستم با دوستهام و با مامانم.
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار
پیوست: آناهیتای عزیز,فیلمش Gangs of New York بود.
همه دوستان عزیز,خیلی دوستتون دارم. دوستی با شما خیلی به من در به دست آوردن تعادل روحی و اعتماد به نفس کمک می کنه. اینجا خیلی به دوستی های خوب احتیاج دارم.

75)کابوس

Posted by کت بالو on February 4th, 2003

کابوسی بود
با چهره پلید
و من با تمام وجود
و من با تمام توان
از آن کابوس گریختم و گریختم و گریختم
و دیدم که از کابوس دور می شوم
سپس خوشحال و راضی
در گوشه ای دور و غریب
آرام گرفتم, آرام …آرام
و گرچه غریب بودم
لیک چون آن کابوس نبود
و چون آن چهره پلید نبود
در کنار چهره های زیبا
و در کنار چهره های آراسته
با خرسندی و با آسودگی لبخندی زدم
اما….
چون به چهره های زیبا
و به چهره های آراسته
نیک نگریستم
دریغا و درد
همه نقاب بودند
و چون نقاب را پس زدم
همه همان کابوس بودند
و من دوباره کابوس زده
و من دوباره پریشان
و این بار غریبی کابوس زده
دیگر نه نیرویی مانده به جا
و نه توانی مانده به تن
تنها غرق در تنهایی خویش
و خسته, خسته, خسته
و تنها نیروی فروریختن قطره اشکی
در غربت و تنهایی و نومیدی
و تنها یک کلام:خسته ام, خسته

البته این بیچاره اصلا شعر نیست. یه نثر است که یه کم رومانتیک شده. یعنی راستش رو بخاین از یه موضوعی اینقدر اذیت و شوکه شدم که نتونستم نثر بنویسمش, چون که اصلا اینقدر اذیتم می کنه که حتی نمی تونم مستقیم بهش فکر کنم. این دیگه بدترین نوعشه.
وقتی آدم اینطور می شه دوراه وجود داره. یا زورکی خودش رو دیوونه کنه. مثلا مثل کسانی که ترجیح می دن یه قسمتی از زندگی شون رو فراموش کنند.یا این که با تمام انرژی شروع کنه یه کاری رو انجام دادن.مثلا درس بخونه یا شعر بگه یا وبلاگ بنویسه یا فیلم ببینه.
حالا ما رفتیم فیلم ببینیم شد مثل این که رفتم خونه خاله دلم واشه,(گلاب به روتون) خاله ..سید, دلم پوسید. این فیلم اینقدر مزخرف بود که من وسط فیلم زدم زیر گریه عصبی و گل آقای بیچاره من رو از سینما آورد بیرون.
حالا هم اومدم سر وبلاگ. تو رو خدا چند تا چیز شاد و بامزه بنویسین و آدرس بدین من بخونم دلم واشه.
اگه یه وقت بتونم راجع به چیزهایی که اینقدر اذیتم کردند توضیح میدم.
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار

74) محدودیتی برای مردان

Posted by کت بالو on February 1st, 2003

یه سوزن به خودمون زدیم. حالا نوبت جوالدوز برای آقایونه.
چند کلمه حرف که خیلی وقته توی دلم مونده. از وقتی که خیلی بچه بودم.
چرا آقایون خودشون رو موظف نمی دونن که هیچ کنترلی روی امیال خودشون داشته باشن و در عوض تمام مدت انگشت به طرف خانم ها می گیرند و از اونها توقع دارند که تمام امیال و نیازهای خودشون و حتی کارهای معمولی خودشون رو کنترل کنند تا ایرادی بهشون وارد نباشه.
اینجا من آقایون رو مقصر محض نمیدونم. با این که از رفتارها و از معیار های جامعه خیلی ناراضی هستم طوری که یکی از دلایل اصلی من برای خارج شدن از ایران بود, اما اعتقاد دارم که این مشکل فقط و فقط به دلیل بد بودن آقایون نیست.
رفتارهای خودخاهانه و مردسالارانه آگاهانه و نا آگاهانه آقایون معلول خیلی از عوامل است. قدرت بدنی بیشتر آقایون نسبت به خانم ها, انقلاب کشاورزی که باعث شد مرد به عنوان رکن اساسی گروه و مالک اصلی ثبت بشه, بعد از اون قوانینی که تماما توسط آقایون و طبعا به نفع آنها وضع شد, اولین مدل برده داری در تاریخ بشر به شکل ازدواج زن و مرد که زن رو جزو مایملک مرد در می آورد و ….تمام قوانین مذهبی یهود و اسلام و تا حدود بسیار کمتری مسیحیت.بودا که خیال خودش رو راحت کرده و زن رو تقریبا چشم پوشی کرده… و خلاصه این تفوق مرد به زن در ثانیه ثانیه تاریخ در سلول سلول همه , اعم از زن و مرد تزریق شده.
اما به اعتقاد من اگر برعکس این هم پیش اومده بود,یعنی این برتری به خانم ها نسبت داده شده بود, ممکن بود خانم ها حتی با آقایون بدتر از این هم بکنند. به عبارتی دوباره می گم که من انگشتم رو فقط به سمت آقایون نشونه نمی گیرم. بلکه می گم سیر تاریخ ما رو به اینجا رسونده. اما با توجه به اونچه که الان از حقوق انسانها می دونیم این رو قبول داریم که این رویه زندگی و تفکر در هر جامعه و آیینی زن رو از بدیهی ترین حقوقش محروم می کنه.
درضمن با توجه به این که آقایون انسان هستند و از نقایص انسانها مبری نیستن, خیلی راحت حقوقی رو که با دلیل یا بی دلیل در طی تاریخ به دست آوردن از دست نمی دهند, و لذتی رو که از توجیه این حقوق می برند رو ازشون گرفتن کار خیلی ساده ای نیست.
همین قدر که من به عنوان یه آدم فکر کنم که فرضا یه عده آدم دیگه فقط به این دلیل که یه ویژگی مادرزادی من رو ندارند,نمی تونند مثلا فیلسوف یا دانشمند بشن -و تمام تاریخ و آیین ها هم این باور من رو تایید کرده باشه- لذتی بهم می ده که به این راحتی دست برداشتن ازش برام ممکن نیست. گاهی اوقات ممکنه در قضاوت بی انصاف هم بشم.
غرض این که بحث قبلی رو باهدف این که به اینجا برسم شروع کردم. در مورد برهنگی که به عنوان گناه خانم ها تلقی می شه می خام بگم که:
از اونجایی که به این نتیجه رسیدیم که تقریبا استانداردی برای پوشش وجود نداره آقایون هم باید در نگاه شون,امیالشون و فکری که در مورد خانم ها و پوشش اونها می کنند کمی برای خودشون محدودیت قایل بشن. به عبارتی برهنگی در نگاه آقایون هست که معنی پیدا می کنه و نه در پوشش خانم ها.
.
.
.
آخر کلام این که در این مورد خیلی حرف هست. ما خانم ها باید سعی خودمون رو بکنیم.باید همه خودمون رو باور کنیم و علائق خودمون رو بشناسیم. آقایون رو هم دوست داریم. برادرمون , پدرمون, شوهرمون, پسرمون و دوستانمون هستن.می خاهیم در مورد ناراحتی هایی که داریم و نیازهامون حرف بزنیم. می خاهیم حقیقت خودمون و استعدادهامون رو بشناسیم و عشق واقعی رو به دیگران هدیه کنیم.برای جداشدن و انفصال نیست که فریاد می زنیم برای همراه شدن و عشق ورزیدن با آگاهی است که می کوشیم.رشد درکنار یکدیگر, بالندگی در کنار یکدیگر, تصمیم گیری با هم و نه برای هم,ولیکن زندگی باهم و برای هم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پیوست: هیچ خانمی برای مطلب من تحت عنوان پوشش زنان نظری نداده؟!!!! اتفاقی بوده یا همون طور که فکر کرده بودم از نوشته خوششون نیومده. وقتی نوشتمش حدس می زدم.